کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذوزند
لغتنامه دهخدا
ذوزند. [ زَ ] (اِخ ) موضعی میان فلج و زحیح ، بر طریق حاج بصره . (از المرصع).
-
قسومیات
لغتنامه دهخدا
قسومیات . [ ق َ می یا ] (اِخ ) موضعی است (منتهی الارب )، وآن در راه فلج قرار دارد و در آن چاههایی است . زهیردر اشعار خود از آن یاد کرده است . (معجم البلدان ).
-
قصیم
لغتنامه دهخدا
قصیم . [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است بر کنار راه کسی که به بطن فلج رود. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
-
خبول
لغتنامه دهخدا
خبول . [ خ ُ ] (ع مص ) این کلمه خَبل است و آن تباهی اعضاء و فلج دستها و پاها باشد. (از آنندراج ). رجوع به خَبل شود.
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (اِخ ) ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فَلَج بمعنی آب جاری و چشمه ). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درختان خرماست و در بالای آن گروهی از بنی قشیر هستند و آن را منبری است ، و از «فلج » هفت یا هش...
-
فرابستن
لغتنامه دهخدا
فرابستن . [ ف َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن . با دقت بستن : دل از دنیا بردار به خانه بنشین پست فرابند در خانه ، به فلج و به پژاوند. رودکی .رجوع به بستن شود.- در فرابستن ؛ مسدود کردن . پیش کردن در : دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست فرابند در خانه ب...
-
فلنج
لغتنامه دهخدا
فلنج . [ ف َ ل َ / ف َن َ ] (اِ) حلقه ٔ در و قفل در. (یادداشت مؤلف ). این کلمه بصورت «فلج ». «فلخ »، «زفلج » در نسخ فرهنگ اسدی ضبط شده است و صورت صحیح آن معلوم نشد : در به فلنج کرده بودم استواروز کلیدانه فروهشته مدنگ . علی قرط اندکانی . رجوع به فلج ...
-
پیروزی یافتن
لغتنامه دهخدا
پیروزی یافتن . [ ت َ ](مص مرکب ) مظفر شدن . فاتح شدن . ظفر یافتن . فلج . افلاح . ایراب . فوز. (تاج المصادر). رجوع به یافتن شود.
-
فلجم
لغتنامه دهخدا
فلجم . [ ف َ ج َ ] (اِ) قفل و غلق در باشدیعنی زنجیر دروازه و کلیدان ، و به این معنی با خای نقطه دار هم هست . (برهان ). رجوع به فلج و فلخم شود.
-
اشتر دو کوهانه
لغتنامه دهخدا
اشتر دو کوهانه . [ اُ ت ُ رِ دُ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) فلج . فالج . (منتهی الارب ). شتر دوکوهانه .
-
غیل
لغتنامه دهخدا
غیل . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است مر بنی جعده را. (منتهی الارب ). وادیی است ازآن بنی جعده در جوف العارض که در فلج جاری شود و میان آن دو مسیر یک شبانه روز است . (از معجم البلدان ).
-
ذات القتاد
لغتنامه دهخدا
ذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از مار است . || (اِخ ) جایگاهی است به برسوی وادی به مدینة که میان دو کوه کوچک واقع است . (المرصع). || موضعی است بدانسوی فلج . (معجم البلدان در ذیل کلمه ٔ قتاد).
-
رامش داد
لغتنامه دهخدا
رامش داد. [ م ِ ] (اِ مرکب ) روغنی دارویی است و برای فلج و لقوه و نقرس و رعشه و دردهای مفاصل و پشت و قولنج سودمند است . رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص 39 شود.
-
زرنوق
لغتنامه دهخدا
زرنوق . [ زَ ] (اِخ ) دیرالزرنوق . بر کوهی است که مشرف بر دجله است به حزیره . (منتهی الارب ). حمداﷲ مستوفی آرد: ... و دیگر بلاد یمانه فلج که مقام قیس عمران بوده و زرنوق و قرقری و... (نزهة القلوب ج 3 ص 263).