کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فلان
لغتنامه دهخدا
فلان . [ ف ُ ] (ع ص مبهم ، ضمیر مبهم ) از نامهای مردم ، و با الف و لام مر غیر مردم را. ج ، فلون . (منتهی الارب ). شخص غیرمعلوم . بهمان : فلان را با فلان چه نسبت ؟ (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان به فتح استعمال کنند و خطاست . (آنندراج ). فارسیان یاء در آ...
-
واژههای مشابه
-
فلان دشت
لغتنامه دهخدا
فلان دشت . [ ف ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان همت آباد شهرستان بروجرد که دارای 157 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جای فلان پیدا
لغتنامه دهخدا
جای فلان پیدا. [ ی ِ ف ُ پ َ ] (جمله ٔ اسمیه ) این کلام در غیبت شخصی که حاضر نباشد و دل ، حاضر بودنش خواهد، گویند. (بهارعجم ) (آنندراج ). برای کسی گویند که غایب باشد. (ناظم الاطباء). جای فلان خالی . جای فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
-
جای فلان خالی
لغتنامه دهخدا
جای فلان خالی . [ ی ِ ف ُ ] (جمله ٔ دعایی ) جای فلان پیدا. جان فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : عمریست که شد دیدن روی تو خیالی چون نقش نگین در نظرم جای تو خالی . مرتضی قلیخان (از بهار عجم ) (آنندراج ).جایت ای پروانه خالی کامشب از ناز...
-
جای فلان سبز
لغتنامه دهخدا
جای فلان سبز. [ ی ِ ف ُ س َ ] (جمله ٔ دعایی ) جای فلان پیدا. جای فلان خالی . (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جای فلان پیدا و جای فلان خالی شود.
-
بر فلان چکیدن
لغتنامه دهخدا
بر فلان چکیدن . [ ب َ ف ُ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) بر فلان افتادن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گمان بردن به کسی . || ثابت شدن برکسی . (ناظم الاطباء). بر فلان ثابت شدن . (آنندراج ).
-
خط فلان چیز دادن
لغتنامه دهخدا
خط فلان چیز دادن . [ خ َطْ طِ ف ُ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اقرار کردن بکمال آن چیز. (آنندراج ) : اگر نقش ارژنگ اگر ساده اندهمه خط بخوش خطیش داده اند.وحید (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
بیسار
لغتنامه دهخدا
بیسار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) از اتباع فلان است . گویند فلان و بیسار یا فلان فیسار؛ فلان و بهمان . فلان بهمان . باستار. (یادداشت مؤلف ). فلان و فیسار. فلان فیسار.
-
بیستار
لغتنامه دهخدا
بیستار. (ضمیر مبهم ، از اتباع ) فلان و بهمان . (جهانگیری )(رشیدی ). مانند فلان و بهمان و همچنانکه فلان و بهمان را گاهی با هم و گاهی جدا از هم گویند بیستار را نیز گاهی با باستار (بیستار و باستار) و گاهی جدا گویند، و گاهی با فلان هم میگویند همچو فلان و...
-
کیک
لغتنامه دهخدا
کیک . [ ی َ ] (اِ مصغر) مصغر کی . فلان . فلانه . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کیک و کیک ؛ فلان و فلان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کسب
لغتنامه دهخدا
کسب . [ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) ورز. یقال فلان طیب الکسب ؛ یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان . (از ناظم الاطباء).
-
تأبی
لغتنامه دهخدا
تأبی . [ ت َ ءَب ْ بی ] (ع مص ) (از «اب و») پدر گرفتن کسی را. (آنندراج ): تأبی فلان ٌ فلاناً؛ پدر گرفت فلان ، فلان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
فل
لغتنامه دهخدا
فل . [ ف ُ ] (ع اِ) گاهی برای کنایت از یک تن گویند: یا فل ، و برای دو تن گویند: یا فلان ، و جمع را یا فلون گویند. (از منتهی الارب ). رجوع به فلان شود.