کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقعی
لغتنامه دهخدا
فقعی . [ف ُ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به فقع که مخفف فقاع است .- فقعی کار ؛ چیزی شبیه فقاع . نوعی مشروب : فقعی کاری از دکان غمش همچو تریاک از خزانه خورم .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
فقع
لغتنامه دهخدا
فقع. [ ف ُ ق َ ] (معرب ، اِ) مخفف فقاع . بوزه . آبجو : ساقی آرد گه خمارشکن فقع شکرین ز دانه ٔ نار. خاقانی .عفریت ستم زآنکه سلیمان نیروست دربند چو کوزه ٔ فقع بسته گلوست . خاقانی .ترکیب ها:- فقع گشادن ؛ فقع گشودن . فقعی . رجوع به همین مدخل ها در ردیف ...
-
ربیعةبن خوط
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن خوط. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابن رئاب الاسیربن حجوان بن فقعس بن طریف بن عمروبن قیس بن حارث بن ثعلبةبن دودان بن اسدبن خزیمة اسدی فقعی ، مکنی به ابوالمهوش بنابه نوشته ٔ مرزبانی ازشاعران مخضرمی بود. رجوع به الاصابة ج 1 قسم 3 شود.