کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقط یکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غرفة
لغتنامه دهخدا
غرفة. [ غ َ ف َ ](ع اِ) یکبار بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم مرة از غَرف . (تاج العروس ). || یکبار فریز کردن موی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || یکبار آب برداشتن به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
توریص
لغتنامه دهخدا
توریص . [ ت َ ] (ع مص ) به یکبار بیضه نهادن ماکیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به یکبار انداختن مرد غائط را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به یکبار انداختن ماکیان بر خایه نشسته پیخال را. (منتهی الارب ).
-
متدلق
لغتنامه دهخدا
متدلق . [ م ُ ت َ دَل ْ ل ِ ] (ع ص ) توجبه ٔ به یکبار رسنده . (ناظم الاطباء). سیل به یکبار رسنده . (از منتهی الارب ) و رجوع به تدلق شود.
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج َ س َ ] (ع مص ، اِ) یکبار نشستن . (منتهی الارب ).
-
دبغة
لغتنامه دهخدا
دبغة. [ دَ غ َ ] (ع مص ) یکبار پوست پیراستن . (منتهی الارب ).
-
لذعة
لغتنامه دهخدا
لذعة. [ ل َ ع َ ] (ع مص ) یکبار سوختن . (منتهی الارب ).
-
حترة
لغتنامه دهخدا
حترة.[ ح َ رَ ] (ع مص ) یکبار شیر مکیدن . (منتهی الارب ).
-
غورة
لغتنامه دهخدا
غورة. [ غ َ رَ ] (ع مص ، اِ) اسم مرت از غَور. (از اقرب الموارد).یکبار آمدن بزمین نشیب . یکبار درآمدن و داخل شدن درچیزی . رجوع به غَور شود. || آفتاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میان روز. (منتهی الارب ). ظُهر. قائله . (اقرب الموارد). وسط روز.
-
عبثه
لغتنامه دهخدا
عبثه . [ ع َ ب َ ث َ ](ع مص ) یکبار بازی کردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
تلهم
لغتنامه دهخدا
تلهم . [ ت َ ل َهَْ هَُ ] (ع مص ) به یکبار فروخوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح َج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش . ج ، حِجَج . || سال . || یکبار حج کردن . (غیاث ).
-
صرعة
لغتنامه دهخدا
صرعة. [ ص َ ع َ ] (ع اِ) حالت چیزی . || (مص ) یکبار افکندن . (منتهی الارب ).
-
فسوة
لغتنامه دهخدا
فسوة. [ ف َس ْ وَ ] (ع اِ) یکبار از فساء. ج ، فسوات . (از اقرب الموارد). رجوع به فساء شود.
-
فعلة
لغتنامه دهخدا
فعلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) یکبار از کاری : کانت منه فعلة حسنة او قبیحة. (اقرب الموارد).
-
متمزر
لغتنامه دهخدا
متمزر. [ م ُ ت َ م َزْ زَ ] (ع ص ) کسی که به یکبار شیر میدوشد . (ناظم الاطباء).