کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقط بخاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بخاطر
لغتنامه دهخدا
بخاطر. [ ب ِ طِ رِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بجهت ِ. بسبب ِ. برای خاطرِ. (آنندراج ) : از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن . علی خراسانی . || (از: ب + خاطر) بیاد. آنچه در دل گذرد. (ناظم الاطباء).- بخاطر آوردن ؛ بیاد آوردن ....
-
حفظ شدن
لغتنامه دهخدا
حفظ شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر سپرده شدن . بیاد گرفته شدن . از بر کرده شدن . || بخاطر سپردن . بیاد گرفتن .ازبرشدن . || محفوظ شدن . نگاه داشته شدن .
-
جان را کوشیدن
لغتنامه دهخدا
جان را کوشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر جان کوشیدن . بخاطر حفظ جان جنگیدن : جز این نیز چندان بچنگ آوریم چو جان را بکوشیم و جنگ آوریم . فردوسی .آن ملاعین جنگی کردند...چنانکه داد میدادند که جان را میکوشیدند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به جان را زدن شود.
-
ز برم
لغتنامه دهخدا
ز برم . [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از لفظ «ز»: از و «برم » بمعنی حفظ، از حفظ. (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر است که حفظ و بیاد داشتن و بخاطر نگاه داشتن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ازبر و از حفظ و بیادداشته و بخاطر نگاهداشته . (ناظم الاطباء). یا...
-
گل گیر
لغتنامه دهخدا
گل گیر. [ گ ِ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ گل . || (اِ مرکب ) قطعه آهنی محدب که بالای چرخ اتومبیل ، دوچرخه و موتوسیکلت قرار دهند بخاطر زدودن گل .
-
سجینة
لغتنامه دهخدا
سجینة. [ س َ ن َ ] (ع ص ) زن بندی . (منتهی الارب ). مسجونه ، و تاء بدان متصل شود. هنگامی که موصوف شناخته نباشد، بخاطر رفع التباس . (از اقرب الموارد).
-
عجماوان
لغتنامه دهخدا
عجماوان . [ ع َ ] (ع اِ) نماز ظهر و عصر بخاطر خفاء قرأت در آن دو نماز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
صرف برات
لغتنامه دهخدا
صرف برات . [ ص َ ف ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهره ای که شخص بخاطر پرداخت وجه حواله ای که هنوز موعد آن نرسیده از دارنده ٔ آن اخذ می کند.
-
واق
لغتنامه دهخدا
واق . [ قِن ْ ] (ع ص ) صورتی از واقی . نگهدارنده . نگهدار. (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به واقی شود. || شفیع. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || سرج واق ؛ زین غیر معقر. (از اقرب الموارد). زینی که پشت ریش نکند ستور را. (منتهی الارب ). || فرس ...
-
جلل
لغتنامه دهخدا
جلل . [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کاربزرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و لئن عفوت لاعفون جللاو لئن سطوت ُ لموهن عظمی . ؟ (از اقرب الموارد). || کار آسان و این کلمه از اضداد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) : الا کل شی ٔ سواء جلل امروءالقیس (...
-
عثمثم
لغتنامه دهخدا
عثمثم . [ ع َ ث َ ث َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر و بخاطر گران رفتن وی آن را بدین نام خوانند. || (ص ) شتر سخت اندام دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عثواء
لغتنامه دهخدا
عثواء. [ع َث ْ ] (ع ص ) عجول . (اقرب الموارد). || (اِ) کفتار. (منتهی الارب ). کفتار بخاطر موی فراوان آن . || (ص ) گنده پیر. (منتهی الارب ) : در دیده ٔ ناقص خردان که نظر جز به عیوب نمی گمارند أقبح من ... دلال العثواء بود. (دره ٔ نادره ص 53).
-
گز
لغتنامه دهخدا
گز. [ گ ِ / گ َ ] (اِ) دندان که به عربی سن میگویند. (برهان ). مخفف گاز است که دندان باشد. (آنندراج ). بخاطر میرسد که بفتح باشد مخفف «گاز». (رشیدی ).
-
صلحگونه
لغتنامه دهخدا
صلحگونه . [ ص ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سازشی از روی مصلحت نه به حقیقت . سازشی که نه از دل بود، بلکه بخاطر رعایت اوضاع و احوال : این صلحگونه کردند و بازگشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 599).
-
یاددارنده
لغتنامه دهخدا
یاددارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آن که بخاطر دارد: و یاددارنده بود هر چیزها را که به کودکی شنیده بود. (هدایةالمتعلمین ص 123).