کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقرا
لغتنامه دهخدا
فقرا. [ ف ُ ق َ ](ع ص ، اِ) فقراء. مردم مسکین و بی چیز. (یادداشت مؤلف ) : در انبارهای غله باز کردند و غلتها بریختند و بر فقرا و مساکین صرف کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). فقرا و تنگدستان را مراعات کن . (مجالس سعدی ). فقرا را به بی سروپایی معیوب گردان...
-
جستوجو در متن
-
فقیرانه
لغتنامه دهخدا
فقیرانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند فقرا. مانند گدایان . || ساده و کم ارزش و اندک قیمت .
-
فقیرمثال
لغتنامه دهخدا
فقیرمثال . [ف َ م ِ ] (ص مرکب ) مانند زاهدان و فقرا : موسی و خضر آمده به صومعه ٔ اوصومعه دارد مگر فقیرمثال است . خاقانی .رجوع به فقیر شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ ] (از ع ، ص ) مالدار. متمول . (ناظم الاطباء). || آنکه قسمتی از مال خود را به فقرا دهد. || پاکدامن . تولک . || باهوش . || چابک . || توانا. || نموکننده مانند کودک . (ناظم الاطباء).
-
معیوب گردانیدن
لغتنامه دهخدا
معیوب گردانیدن . [ م َع ْ گ َدَ ] (مص مرکب ) عیب ناک کردن . معیوب کردن : فقرا را به بی سر و پایی معیوب گردانند. (گلستان ).
-
کملی
لغتنامه دهخدا
کملی . [ ک َ ] (اِ) بافته ٔ پشمینه ٔ درشت و خشن که فقرا و مردم فرومایه پوشند و در هند به همین نام خوانند و کنبلی نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). جامه و بافته ٔ پشمی بسیار درشت و خشن را گویند که فقرا و درویشان و مردم فرومایه پوشند و به زبان هندی نیز همین م...
-
گوردین
لغتنامه دهخدا
گوردین . (اِ) گلیم و پلاس . || جامه ٔ پشمین . (برهان ). جامه ای است از پشم تا کمر مانند کپنک ، فقرا و درویشان پوشند. (انجمن آرا)(آنندراج ). صحیح کوردین است . رجوع به کوردین شود.
-
سارنیدا
لغتنامه دهخدا
سارنیدا. (هندی ، اِ) سازی است مخصوص هند از نوع رباب ، کاسه ٔ آن بیضی شکل و قسمت بالای آن باز است و فقط دو سیم دارد که از روده ساخته شده و در ناحیه ٔ بنگال فقرا و دوره گردان آن را در خیابانها می نوازند. (مجله ٔ موسیقی دوره ٔ سوم شماره ٔ 9 ص 30).
-
تباؤس
لغتنامه دهخدا
تباؤس . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) (از «ب ٔس ») با هم فقر ورزیدن و فروتنی فقیرانه نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خشوع نمودن فقرا توأم با فروتنی و زاری . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
-
ذواجنحة
لغتنامه دهخدا
ذواجنحة. [ اَ ن ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) فرشته . ملک : ذواجنحه لشکر جناحت قلب فقرا بود سپاهت . سلمان ساوجی .|| (اِخ ) ذواجنحه یا ذوالجناحین ، لقب جعفربن ابیطالب که به غزوه ٔ موته شهادت یافت .
-
اعانات
لغتنامه دهخدا
اعانات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اعانه . رجوع به اعانه و اعانت و اعانة و اعانت جستن و اعانت کردن شود. || بخشش روح القدس می باشد و هم قصد از خدمات شماسان که برای فقرا و مریضان کنند.(قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به اعانه و اعانت شود.
-
خانه ٔ پست
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ پست . [ ن َ / ن ِ ی ِ پ َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. عالم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) . دنیای فانی . || قبر. (آنندراج ). گور. مدفن . || خانه ٔ فقرا. (آنندراج ).
-
حسام الدین ارزنجانی
لغتنامه دهخدا
حسام الدین ارزنجانی . [ ح ُ مُدْ دی ن ِ اَ زَ ] (اِخ ) مولوی آرد : حسام الدین ارزنجانی پیش از آنکه به خدمت فقرا رسد و با ایشان صحبت کند بحّاتی عظیم بود. هرجا که رفتی و نشستی بجدبحث و مناظره کردی خوب کردی و خوش گفتی اما چون با درویشان مجالست کرد، آن ب...
-
شولا
لغتنامه دهخدا
شولا. [ ش َ / شُو ] (اِ) کولا. کپنک . جامه ٔ نمدین خشن کردان و لران و کشاورزان . نمد. دلق گونه ٔ پشمین از نسیجی خشن فقرا را. جبه گونه از پشم که به زمستان روستائیان و کردان و درویشان درپوشند. (یادداشت مؤلف ). خرقه . خرقه ٔ درویشان . (ناظم الاطباء) (ف...