کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف َ ](ع مص ) کندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سوراخ کردن مهره و جز آنرا. (منتهی الارب ). سوراخ کردن برای در رشته کشیدن . (از اقرب الموارد). || تا استخوان بریدن بینی شتر را تا رام گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشت شکستن ...
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف َ ق ِ ] (ع ص ) شکسته استخوان پشت . (منتهی الارب ). || (اِ) گودی که برای کاشتن خرمابن کنده شود. (از معجم البلدان ).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) ج ِ فقرة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فقرة شود.
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ] (ع اِ) پهلو و کرانه . ج ، فُقَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ] (ع اِمص ) فَقْر. درویشی . خلاف غنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اندوه . ج ، فقور. (منتهی الارب ).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ق َ ](ع اِ) ج ِ فُقر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فقر
لغتنامه دهخدا
فقر. [ ف ُ ق ُ ](ع ص ، اِ) ج ِ فقیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
فغر
لغتنامه دهخدا
فغر. [ ف َ ] (ع اِ) گل چون بشکفد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) دهان گشادن . (منتهی الارب ). دهان باز کردن و باز شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || گشاده شدن دهان کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فغر
لغتنامه دهخدا
فغر. [ ف ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ فُغْرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فُغْرَة شود.
-
جستوجو در متن
-
فقور
لغتنامه دهخدا
فقور. [ ف ُ] (ع اِ) ج ِ فقر. (منتهی الارب ). رجوع به فقر شود.
-
لاتی
لغتنامه دهخدا
لاتی . (حامص ) اِفلاس . فقر. بی چیزی سخت . بی چیزی تمام .
-
اجدان
لغتنامه دهخدا
اجدان . [ اِ ](ع مص ) توانگر شدن بعد فقر. || وِجدان .
-
فاقت
لغتنامه دهخدا
فاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) فاقة. فقر وبینوائی : اهل مکنت به فقر و فاقت ممتحن گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4). رجوع به فاقه شود.