کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعل وجهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کج فعل
لغتنامه دهخدا
کج فعل . [ ک َ ف ِ ] (ص مرکب ) که کار بر ناراستی دارد. که بر ناراست کار کند. بدکردار. حیله باز. مکار. (ناظم الاطباء) : ز کج فعلیش مایه دار قلم خورد همچو نال قلم پیچ و خم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
کرگدن فعل
لغتنامه دهخدا
کرگدن فعل . [ ک َ گ َ دَ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتار و عملش مانند کرگدن باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کرگدن فعل جمله بستوهندکربسوشکل جمله مکروهند.آغاجی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
نیک فعل
لغتنامه دهخدا
نیک فعل . [ ف ِ ] (ص مرکب ) نکوکردار. نیک فعال : ای شهریار راستین ای پادشاه داد و دین ای نیک فعل و نیک خواه ای از همه شاهان گزین . دقیقی .مرد دانا نیک فعل و چرخ نادان بدکنش نزد یکدیگر هگرز این هر دو را بازار نیست .ناصرخسرو.
-
سگ فعل
لغتنامه دهخدا
سگ فعل . [ س َ ف ِ] (ص مرکب ) آنکه خوی او چون سگان باشد : باد آتش شمشیرت داغ دل سگ فعلان بس داغ سگان کرده ست سگدار تو عالم را.خاقانی .
-
دجال فعل
لغتنامه دهخدا
دجال فعل . [ دَج ْ جا ف ِ ] (ص مرکب ) که عمل دجال کند. که کار چون دجال دارد. دجال کردار : کجاست صوفی دجال فعل ملحدکیش بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.حافظ.
-
زاغ فعل
لغتنامه دهخدا
زاغ فعل . [ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتارزاغ دارد. || مجازاً، بدفعل : از آن زاغ فعلان گه شبروی ز صف کلنگان فزون آمدیم . خاقانی .و رجوع به زاغ رو و زاغ شود.
-
راست فعل
لغتنامه دهخدا
راست فعل .[ ف ِ ] (ص مرکب ) راست کردار. درست کردار : روز دانش زوال یافت که بخت بمن راست فعل کژ نگرست . خاقانی .و نیز رجوع به راستکار شود.
-
فعل تعجب
لغتنامه دهخدا
فعل تعجب . [ ف ِ ل ِ ت َع َج ْ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) نزد نحویان ، چیزی است که برای نشان دادن تعجب وضع شده باشد و در زبان عرب برای آن دو وزن صرفی وجود دارد: یکی ما اَفعَل و دیگر اَفعِل به مانند این جمله ها: الدنیا... مااکدر صاف...
-
فعل مجهول
لغتنامه دهخدا
فعل مجهول . [ ف ِ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) در فارسی فعلی است که از اسم مفعول فعل اصلی با کمک یکی از فعل های شدن ، گشتن ، گردیدن ساخته شود و معمولاً مسندالیه یا فاعل ظاهری جمله مفعول فعل است و آن را مجهول از این نظر گویند که فاع...
-
فعل مرکب
لغتنامه دهخدا
فعل مرکب . [ ف ِ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که از دو کلمه یا بیشتر تشکیل شود، مانند: آماده شد، به دست گرفت ، اقدام کرد و مانند آن .
-
فعل معلوم
لغتنامه دهخدا
فعل معلوم . [ ف ِل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که فاعل آن در جمله ذکر شود: علی آمد، حسن رفت . و فعل مجهول مقابل آن است . رجوع به فعل مجهول شود.
-
فعل منحوت
لغتنامه دهخدا
فعل منحوت . [ ف ِ ل ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح دستور) فعلی است که از یک کلمه ٔ بیگانه با علامت ها و پسوندهای مصدری و فعلی ساخته شود، مانند: قاپیدن ، چاپیدن ، رقصیدن ، غارتیدن ، فهمیدن ، طلبیدن و واترقیدن . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
فعل ناقص
لغتنامه دهخدا
فعل ناقص . [ ف ِ ل ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح نحو عربی ) در زبان عرب ،افعالی است که همه ٔ صیغه های آن در زمانهای مختلف صرف نمیشود. (یادداشت مؤلف ). فعل ناقص را ناقص از آن گویند که معنی آن بدون خبر فایده ٔ تام نمی بخشد بخلاف سایر افعال ،...
-
فعل پذیر
لغتنامه دهخدا
فعل پذیر. [ ف ِ پ َ ] (نف مرکب ) دارای انفعال . (یادداشت مؤلف ). آنچه قبول فعل کندو از قوه به فعل درآید. (فرهنگ فارسی معین ) : پنداری که این قوت حیوانی به قیاس با زندگی اندامها را فعل پذیر میکند، یعنی پذیرای زندگانی و این معنی را به تازی انفعال گوین...
-
فعل پذیری
لغتنامه دهخدا
فعل پذیری . [ ف ِ پ َ ] (حامص مرکب ) انفعال . (یادداشت مؤلف ). حالت و کیفیت فعل پذیر. (فرهنگ فارسی معین ). در متون روانشناسی در مقابل اصطلاح فرانسوی پاسیویته به کار میرود.