کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فعله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فعلة
لغتنامه دهخدا
فعلة. [ ف َ ع َ ل َ ] (ع اِ) ج ِ فاعل . کارگران و بیشتر آن دسته که در کار گل باشند. در تداول فارسی زبانان به معنی مفرد آید. (از یادداشتهای مؤلف ). بصورت صفت غالباً بر کارگرانی که در کار گل و حفاری و مانند آن باشند اطلاق شود. (از منتهی الارب ). ج ِ ف...
-
فعلة
لغتنامه دهخدا
فعلة. [ ف َ ع ِ ل َ ] (ع اِ) خوی و عادت . (منتهی الارب ). عادت . (اقرب الموارد). || کردار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
-
فعلة
لغتنامه دهخدا
فعلة. [ ف َ ل َ ] (ع اِ) یکبار از کاری : کانت منه فعلة حسنة او قبیحة. (اقرب الموارد).
-
کهنه فعله
لغتنامه دهخدا
کهنه فعله . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کارگر قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || آزموده و تجربه کار. (ناظم الاطباء). || کنایه از محیل و مکار و تجربه کار. (آنندراج ). مکار. حیله گر. (ناظم الاطباء). حیله گر قدیمی . محیل . مجرب . (ف...
-
فعله کری
لغتنامه دهخدا
فعله کری . [ ف َ ل ِ ک ُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که قراء آن در دامنه ٔ دو دره ٔ گاورود و سنقرچای واقع و آب آن از چشمه ها و زه آب رودخانه های محلی است . محصول عمده ٔ آن غله ، حبوب و سکنه ٔ آن 1675 تن است . تعداد ...
-
واژههای همآوا
-
فالح
لغتنامه دهخدا
فالح . [ ل ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 60 هزارگزی شمال خاوری ایذه واقع است . جایی کوهستانی ، معتدل و دارای 290 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه ، محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغ...
-
فاله
لغتنامه دهخدا
فاله . [ ل َ ] (اِخ ) شهر کوچکی در نزدیکی ایذه در خوزستان . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
فعلگی
لغتنامه دهخدا
فعلگی . [ ف َ ع َ ل َ /ل ِ ] (حامص ) عمل فعله . عملگی . (یادداشت مؤلف ). کارگری . فعله بودن . مزدوری . || کارگری بدون اجرت و مزد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعله شود.
-
کهنه فعلگی
لغتنامه دهخدا
کهنه فعلگی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ف َ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) حیله گری . مکاری . مکربازی . حالت و صفت کهنه فعله : در عشق می گذارم از تو بنای کاری گر کهنه فعلگی را گردون نهد کناری . محسن تأثیر (از آنندراج ).رجوع به کهنه فعله شود.
-
متکاره
لغتنامه دهخدا
متکاره . [ م ُ ت َ رِه ْ ] (ع ص )بطور کراهت و ناراضی . و بدون اختیار. یقال فعله متکارهاً. (ناظم الاطباء). ناخواست و ناپسند داشته و نعت است از تکاره یقال فعله علی تکاره و متکارها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تکاره شود.
-
عملگی
لغتنامه دهخدا
عملگی . [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ] (حامص ) فعلگی و شغل و پیشه ٔ عمله . (ناظم الاطباء). عمله بودن . کارگر بودن . فعله بودن . رجوع به عمله شود.
-
تبرع
لغتنامه دهخدا
تبرع . [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) چیزی بدادن که واجب نباشد بدادن آن . (تاج المصادر بیهقی ). تبرع بعطاء؛ دهش کردن بی آنکه آن دهش واجب باشد بر وی . (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء). بخشیدن چیزی و کردن کاری که واجب نباشد. (غیاث اللغات )...
-
کمرآباد
لغتنامه دهخدا
کمرآباد. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فعله گری است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).