کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فطام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فطام
لغتنامه دهخدا
فطام . [ ف ِ ] (ع مص ) جداکردن طفل از مادر. (از اقرب الموارد). موقوف کردن شیرخوارگی کودک بعد عمر دوسالگی . (غیاث ) : دایه ٔ جود ترا گفتم ، کرا خواهی رضیع؟گفت باری آز را کش نیست امید فطام . کمال الدین اسماعیل .چون فطامش شد بگفتم با پری تا درآموزند نطق...
-
واژههای همآوا
-
فطعم
لغتنامه دهخدا
فطعم . [ ] (اِ) قرنفل . (از فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
ذیار
لغتنامه دهخدا
ذیار. (ع اِ) سرگین آمیخته ٔ بخاک که گاه فطام برپستان ناقه مالند تا بچه از شیر خوردن باز ایستد.
-
ذیرة
لغتنامه دهخدا
ذیرة. [ رَ ] (ع اِ) سرگین مخلوط بخاک که گاه فطام بر پستان ناقه مالند تا بچه شیر مکروه دارد.
-
فطم
لغتنامه دهخدا
فطم . [ ف َ ] (ع مص ) بریدن چیزی را. || بازداشتن مرد را از عادت وی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از شیر بازگرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به فطام شود.
-
فاطم
لغتنامه دهخدا
فاطم . [ طِ ] (ع ص ) شتربچه ٔ از شیر بازشده . || ناقة فاطم ؛ ناقه ای که سر یک سال بچه را از وی باز کنند. || ناقه ای که بچه اش به وقت فطام رسیده باشد. (از منتهی الارب ).
-
فصال
لغتنامه دهخدا
فصال . [ ف ِ ] (ع اِمص ) از همدیگر جدایی کردن دو شریک و مباینت نمودن . || از شیر بازکردگی کودک . اسم است فصل را. (منتهی الارب ). فطام . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ فصیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
افلاء
لغتنامه دهخدا
افلاء. [ اِ ] (ع مص ) از شیر باز کردن . || بدشت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درآمدن در دشت . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هنگام فطام رسیدن کره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
شیرباز
لغتنامه دهخدا
شیرباز. (ص مرکب ) از شیر بازکرده . (یادداشت مؤلف ) : مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیربازکز یک گناه بازنگشتم به عمر سیر. سوزنی .- شیرباز کردن ؛ فطام . از شیر باز کردن . (یادداشت مؤلف ) : پیرپروردایه ٔ لطف تو است آنکو نکردهیچ دانا را ز طفلی تا به پیری...
-
مألوفات
لغتنامه دهخدا
مألوفات . [ م َءْ] (ع ص ، اِ) ج ِ مألوفة مؤنث مألوف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شاید که شیر از تشدید و تکلیفی که در این ریاضت به امساک از مرغوبات و فطام از مألوفات طبع بر خود نهاده است و از مآکل و مطاعم لطیف دلخواه بر نبات و میوه خوردن اقتصا...
-
ملاهاة
لغتنامه دهخدا
ملاهاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ل هَ و») پیکار و خصومت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منازعه کردن . (از اقرب الموارد). || با هم نزدیک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به هنگام فطام رسیدن کود...
-
تعفیر
لغتنامه دهخدا
تعفیر. [ ت َ ] (ع مص ) آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خاک آلوده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در خاک گردانیدن . (زوزنی ). در خاک غلطانیدن . (من...
-
ناهز
لغتنامه دهخدا
ناهز. [ هَِ ] (ع ص ) نزدیک شونده . (آنندراج ). آنکه نزدیک می آید و نزدیک می کشد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از نهز است . رجوع به نهز شود. || پسربچه ای که وقت از شیر بازگرفتنش نزدیک شده باشد. چون کودک به فطام نزدیک شود گویند:نهز للفطام . پسر را ناهز و ...