کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضول و قابِض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فضول آوردن
لغتنامه دهخدا
فضول آوردن . [ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . هرزه درایی : او به رز گفت که ویحک چه فضول آری تو هنوز این هوس اندر سر خود داری ؟منوچهری .
-
فضول باشی
لغتنامه دهخدا
فضول باشی . [ ف ُ] (اِ مرکب ) فضول آقا. فضول . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فضول خرج
لغتنامه دهخدا
فضول خرج . [ ف ُ خ َ ] (ص مرکب ) مسرف . (آنندراج ). ولخرج . آنکه مال خود را در برابر چیزهای بیهوده دهد.