کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فضة
لغتنامه دهخدا
فضة. [ ف َض ْ ض َ ] (ع اِ) زمین سنگلاخ سوخته ٔ بلند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فضة
لغتنامه دهخدا
فضة. [ ف ِض ْ ض َ ] (اِخ ) در افسانه ها، نام خادمه ٔ حضرت فاطمه (س ) دختر پیامبر اسلام (ص ) است .- امثال :امروز کار خانه با فضه است ؛ در مورد کسی گویند که گاهگاه کاری غیر از وظیفه ٔ خود را به عهده گیرد. مأخوذ از این روایت است که حضرت فاطمه (س ) یک...
-
فضة
لغتنامه دهخدا
فضة. [ ف ِض ْ ض َ ] (ع اِ) سیم . ج ، فضض . (منتهی الارب ). عنصر معروف سپیدی است که نزدیکترین فلزات به طلاست و از آن انواع سکه و زیورها و ظروف سازند. (از اقرب الموارد). رجوع به نقره شود. || زمین سنگلاخ سوخته ٔ بلند. (منتهی الارب ). ج ، فضض ، فضاض . (ا...
-
واژههای همآوا
-
فزه
لغتنامه دهخدا
فزه . [ ف ِ زِه ْ ] (ص ) پلید و زشت . (برهان ). || چیز بدبوی . (انجمن آرا). || (اِ) به معنی غائب شدن هم آمده است . (برهان ).
-
فضح
لغتنامه دهخدا
فضح . [ ف َ ] (ع مص ) رسوا کردن کسی را. (منتهی الارب ). آشکار کردن بدیهای کسی را. (از اقرب الموارد). || پدیدار شدن صبح و غالب شدن کسی راروشنی صبح و نیک نمایان گردیدن . (منتهی الارب ). مانند فصح به صاد مهمله . رجوع به فصح شود. || آشکار کردن و کشف کردن...
-
فضح
لغتنامه دهخدا
فضح . [ ف َ ض َ ] (ع مص ) اندک سپید گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به افضح شود. || (اِ) هرچه بر آن سرخی باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لجین
لغتنامه دهخدا
لجین . [ ل ُ ج َ ] (ع اِ) نقره . (منتهی الارب ). سیم . (دهار). فضة. رجوع به فضه در بحرالجواهر شود.
-
ابومودود
لغتنامه دهخدا
ابومودود. [ اَ م َ ] (اِخ ) فضة. محدث است .
-
کروسفوا
لغتنامه دهخدا
کروسفوا. [ ] (اِ) به یونانی سخاله ٔ ذهب و فضه است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
صولجة
لغتنامه دهخدا
صولجة. [ ص َ ل َ ج َ ] (ع ص ) خالص از هر چیزی : فضة صولجة؛ سیم جید و بی آمیغ. (منتهی الارب ). رجوع به صولج شود.
-
روپه
لغتنامه دهخدا
روپه . [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی فضه است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به روب و روپیه شود.
-
فضض
لغتنامه دهخدا
فضض . [ ف ِ ض َ ] (ع اِ) ج ِ فضة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ضولج
لغتنامه دهخدا
ضولج . [ ض َ ل َ ] (ع اِ) سیم (و صواب به صاد مهمله است ). (منتهی الارب ). اسم عربی فضه است (افصح به صاد مهمله است ). (فهرست مخزن الادویه ).