کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضای باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آشیان
لغتنامه دهخدا
آشیان . (اِ) آشیانه . خانه ٔ مرغ . لانه ٔ مرغ . مأوای طیر. آموت . کابک . کابوک . پدواز. تکند. عش ّ. وکر.وکنه . اُکنه . وقنه . موکن . فراش . موکنه : بدان هر عمود آشیانی بزرگ نشسته برو سبز مرغ سترگ . فردوسی .در آشیان چرخ دو مرغان زیرکندکاندر فضای ربع ...
-
درایوین سینما
لغتنامه دهخدا
درایوین سینما. [ دْ رای ْ / دِ رای ْ سی ن ِ ] (انگلیسی ، اِ مرکب ) (از: درایو، راندن + این ، درون + سینما) مراد سینمایی است در فضای باز که اتومبیل بدرون آن توان راندو از درون اتومبیل تماشای فیلم توان کرد. سینما که با اتومبیل داخل محیط آن شوند و به تم...
-
کارآگاه
لغتنامه دهخدا
کارآگاه . (ص مرکب ) کارآگه . منهی باشد که اخبار باز رساند. (صحاح الفرس ). کسی را گویند که از حقیقت کار آگاه و باخبر باشد و مردم صاحب فراست و منهی را نیز گویند یعنی مردمی که اخبار باطراف برسانند و قاصد و جاسوس رانیز گفته اند. (برهان ). هوشیار و آگاه ا...
-
دلباز
لغتنامه دهخدا
دلباز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل بازنده . بازنده ٔ دل . دل باخته . شیفته . دلداده : به مستقر و سرای و سریر و مسند خویش بدان نسق که به معشوق عاشق دلباز. سوزنی .رجوع به دل باخته و دل باختن شود.|| بلیغ و زبان آور. || شعبده باز. || (ص مرکب ) دلواز. باروح . خو...
-
بازه
لغتنامه دهخدا
بازه . [ زَ / زِ ] (اِ) چوبی بود میانه نه دراز و نه کوتاه ، آن را دو دسته گویند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 514) : نشسته به صد خشم در کازه ای گرفته بچنگ اندرون بازه ای . خجسته (از فرهنگ اسدی ).آنرا دو دستی گویند. (فرهنگ اوبهی ). بازه چوبی نه دراز و نه کوت...
-
جوانمرد
لغتنامه دهخدا
جوانمرد. [ ج َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و سخی و بخشنده . (برهان ). سمح . (دهار). جواد. (مهذب الاسماء). بامروّت . صاحب فتوت . فتی ̍. راد. حلیم . (آنندراج ). فیاض . (صراح ). دهشکار. فایض . باذل . دست ودل باز : جوانمرد و آزاده و خوبروی جهانجوی و فر...
-
طغرای تبریزی
لغتنامه دهخدا
طغرای تبریزی . [ طُ ی ِ ت َ ] (اِخ ) وی را ملاطغرا نیز میخوانده اند. صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: شخصی میگفت که مشهدی است . در هند میباشد. در نظم و نثر کمال قدرت دارد چنانکه منشآت او به نظر فقیر رسید طورش غرابتی دارد در کمال پاکی و کلامش مرغوب و خیالات...
-
بیدا
لغتنامه دهخدا
بیدا. [ ب َ / ب َ ] (از ع ، اِ) (از بیداء عربی ) بیابان و دشت . (غیاث ). رجوع به بیداء شود : وان پول سدیور ز همه باز عجبترکز هیکل او کوه شود ساحت بیدا. عنصری .گهی برقش درخشنده چو نور تیغ رخشنده گهی رعدش خروشنده چو شیر شرزه در بیدا. مسعودسعد.مرغ از هو...
-
خاربن
لغتنامه دهخدا
خاربن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) بته ٔ خار. ج ، خاربنان : ور خاربنی بیند در دشت بترسدگوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست . فرخی .کبکان بی آزار که در کوه بلندندبی قهقهه یکبار ندیدم که بخندندجز خاربنان جایگه خود نپسندندبر پهلو از این نیمه بدان نیمه بدندند . منو...
-
ذوالفقار شیروانی
لغتنامه دهخدا
ذوالفقار شیروانی . [ذُل ْ ف َ رِ شیر ] (اِخ ) سیدی است فاضل و کامل و معاصر حکیم خاقانی شروانی و فلکی شروانی و جمال الدین اصفهانی . ظهورش در زمان دولت خوارزمشاهیان و نام نامیش سیدقوام الدین حسین بن صدرالدین علی بوده و مداحی یوسف شاه لر که از جانب اباق...
-
نشیمن
لغتنامه دهخدا
نشیمن . [ ن ِ م َ ] (اِ) جای . مقام . (صحاح الفرس ) (آنندراج ). جایگاه . قرارگاه . (ناظم الاطباء). جای نشستن . جای اقامت : مر او را به هر بوم دشمن نماندبدی را به گیتی نشیمن نماند. فردوسی .صدری که دایم از پی تفویض کسب ملک خاک درش ملوک جهان را نشیمن اس...
-
ساحت
لغتنامه دهخدا
ساحت . [ ح َ ] (ع اِ) ساحة. میان سرای . گشادگی میان سرایها. فراخنای سرای . فراخای خانه . صحن خانه . حیاط. ج ، ساح . سوح . ساحات : و چون [ در مسجد الاقصی ] بدیوار جنوبی باز گردی از آن گوشه مقدار دویست گز پوشش نیست وپوشش مسجد که مقصوره در اوست بر دیوار...
-
تنگنا
لغتنامه دهخدا
تنگنا. [ ت َ ] (اِ مرکب ) تنگنای . تنگی . (برهان ). ضیق و تنگی . (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). تنگی هر چیزی . (شرفنامه ٔ منیری ). از: تنگ + نا (پسوند، همچون فراخنا و درازنا). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || جای تنگ . (برهان ) (ناظم الاطباء). تنگج...
-
کبوتر
لغتنامه دهخدا
کبوتر. [ ک َ ت َ ] (اِ) کفتر. کبتر. (ناظم الاطباء). حمام . (دهار) (فهرست مخزن الادویه ). کوتر. کفتر. حمامه . (آنندراج ). نامه بر. (یادداشت مؤلف ). عَفْد. و رقاء. سعدانه . صُلْصُلَة. (منتهی الارب ). و رقاء.(منتهی الارب ). کُوتَر مخفف و کفتر مبدل کبوت...
-
صدا
لغتنامه دهخدا
صدا. [ ص َ ] (ع اِ) معرب «سدا» است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. (برهان ). بانگ که بر کوه افتد. (بحر الجواهر). آواز که از گنبد و کوه و چاه و غیره بازآید و مطلق هر آواز را نیز گوی...