کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فضایح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فضایح
لغتنامه دهخدا
فضایح . [ ف َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ فضیحة. رسواییها. (فرهنگ فارسی معین ) : امیر سیف الدوله از روی حمیت دین و غیرت اسلام جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضانمودن . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از کیفیت نامه خبر کردند و سورت آن فضایح و قبایح بر او خواندند. (ترجمه ٔتا...
-
جستوجو در متن
-
فضائح
لغتنامه دهخدا
فضائح . [ ف َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ فضیحة. (اقرب الموارد). رجوع به فضایح ، فضیحت و فضیحة شود.
-
فظایع
لغتنامه دهخدا
فظایع. [ ف َ ی ِ ] (ع اِ) رسوایی ها. فضایح : اسرار بدایع و صنایعباستار فجایع و فظایع پوشیده گشتی . (تاریخ بیهق ).
-
هاجرات
لغتنامه دهخدا
هاجرات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة. رسوائیها. یقال : رماه بهاجرات ؛ ای بفضائح و فواحش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رماه بهاجرات ؛ یعنی به فضایح و کلماتی که در آنها فحش است و آن از باب تامر و لابن است . (از اقرب الموارد).
-
شهرجنگی
لغتنامه دهخدا
شهرجنگی . [ ش َ ج َ ] (اِ مرکب ) جنگ که میان افراد شهر درگیرد. جنگ خانگی . جنگ داخلی .(فرهنگ فارسی معین ). این اصطلاح را محمدبن عبدالجلیل قزوینی در کتاب نقض بعض فضایح الروافض آورده است .
-
مدارست
لغتنامه دهخدا
مدارست .[ م ُ رَ س َ ] (ع مص ) مدارسة. خواندن . قرائت چیزی : می خواستم که این مکتوب نهان ، و خاطر اشرف را از مدارست این فضایح و ممارست این قبایح معاف دارم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 69). رجوع به مدارسة شود.
-
ابن سیدالکل
لغتنامه دهخدا
ابن سیدالکل . [ اِ ن ُ س َی ْی ِ دِل ْ ک ُل ل ] (اِخ ) بهاءالدین ابوالقاسم هبةاﷲبن عبداﷲ قفطی . چندی قاضی اسنا بوده و کتابی النصایح المفترضه فی فضایح الرفضه داشته است . وفات 697 هَ .ق .
-
قسنطینی
لغتنامه دهخدا
قسنطینی . [ ق ُ س َ ] (اِخ ) علی بن ابوالقاسم محمدحسن تمیمی مغربی . از متکلمان اشعری است که به دمشق وارد شد و صحیح بخاری رادر آنجا از فقیه نصربن ابراهیم مقدس شنید و به عراق رفت و بر عبداﷲ محمدبن عتیق خواند و امامان را زیارت کرد و سپس به دمشق برگشت و ...
-
اجلاف
لغتنامه دهخدا
اجلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِلف . مردمان فرومایه و سفله . سبک ساران . سبک مایگان : چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از روی حمیت دین و غیرت اسلام . جایز نمی ...
-
طبرسی
لغتنامه دهخدا
طبرسی . [ طَ ب َ ] (اِخ ) حسین بن محمدتقی نوری طبرسی . او راست : فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الارباب آغاز کتاب الحمدللّه الذی انزل علی عبده کتاباً ثنئاًلما فی الصدور. در دیباچه ٔ کتاب گوید: این کتابی است لطیف که در اثبات تحریف قرآن ، و فضایح اه...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسد مسمی به منصور. شار غرجستان مشهور به شار شاه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : ولایت غرشستان را شار ابونصر داشت تا پسر وی محمد بحد مردی رسید و بقوت شباب و مساعدت اصحاب واتراب بر ملک مستولی شد و پدر منزوی گشت و ملک ...
-
خدابنده
لغتنامه دهخدا
خدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. اینک شرح حال اوبنقل از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی : غازان خان [پادشاه مغولی ایران ] در ایا...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...