کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فصی
لغتنامه دهخدا
فصی . [ ف َ صا ](ع اِ) دانه ٔ مویز. (منتهی الارب ). حب الزبیب . واحد آن فصاة است . (از اقرب الموارد). رجوع به فصاة شود.
-
فصی
لغتنامه دهخدا
فصی . [ ف َص ْی ْ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن . (منتهی الارب ). فصل و ازاله . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فضا
لغتنامه دهخدا
فضا. [ ف َ ] (ع اِ)دانه ٔ مویز مانند فصی با صاد. (از اقرب الموارد).
-
فصاة
لغتنامه دهخدا
فصاة. [ ف َ ] (ع اِ) یکی از فَصی ̍ که به معنی دانه ٔ مویز است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فصیة
لغتنامه دهخدا
فصیة. [ ف َ ی َ ] (ع اِمص ) رهایی . (منتهی الارب ). اسمی است به معنی رهایی از خیر یا شر گویند: قضی اﷲ بالفصیة من هذا الامر. (اقرب الموارد). || (ص ) یوم فصیة و لیلة فصیة؛ یعنی روز و شب نه سرد و نه گرم . مابین الحر و البرد؛ ای سکنه . || (مص ) جدا کردن ...
-
مویز
لغتنامه دهخدا
مویز. [ م َ ] (اِ) ممیز. میویز. سکج . کشمش . زبیب . مامیچ . انگور خشک . (یادداشت مؤلف ). میمیز. (برهان ). قسمی است کلان از انگور که خشک کرده نگاه دارند. مردم عام آن را منقی گویند و به هندی داکهه نامند. (غیاث ) (از آنندراج ). به عربی آن را زبیب گویند...