کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فشانیدن
لغتنامه دهخدا
فشانیدن .[ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) افشانیدن . ریزانیدن و ریختن . (آنندراج ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) : زرستان ، مشک فشان ، جام ستان ، بوسه بگیرباده خور، لاله سپر، صیدشکر، چوگان باز.منوچهری .
-
واژههای مشابه
-
بزر فشانیدن
لغتنامه دهخدا
بزر فشانیدن . [ ب ِ زَ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زر + فشانیدن ) رجوع به زر فشانیدن و زر فشاندن شود.
-
جستوجو در متن
-
فشاندن
لغتنامه دهخدا
فشاندن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) در زبان پهلوی افشانتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). ریختن : فرامرز گویا که زنده نماندفلک خار و خاشاک بر وی فشاند. فردوسی .بگرداندش سر ز یزدان پاک فشاند بر آن فر زیباش خاک . فر...