کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشارده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فشارده
لغتنامه دهخدا
فشارده . [ ف ِ دَ / دِ ] (ن مف ) افشرده .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افشرده و فشرده شود.
-
جستوجو در متن
-
منعصر
لغتنامه دهخدا
منعصر. [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص ) انگور فشارده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فشارده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به انعصار شود.
-
زغیده
لغتنامه دهخدا
زغیده . [ زَ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی افشرده و فشارده باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
انهداغ
لغتنامه دهخدا
انهداغ . [ اِ هَِ ] (ع مص ) فروهشته و نرم شدن از خشکی . || فشارده شدن خرما. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کازیره
لغتنامه دهخدا
کازیره . [ رَ / رِ ] (اِ) جرجوم . کافشه . کاجیره . کاژیره : جسد، گل کازیره و مانند آن . جریان ، آنچه فشارده شود از گل کازیره . شوران ، گل کازیره . (منتهی الارب ).
-
عواصر
لغتنامه دهخدا
عواصر. [ ع َ ص ِ ] (ع اِ) سه سنگ است که بدان انگور فشارده شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
معصار
لغتنامه دهخدا
معصار. [ م ِ ] (ع اِ)آنچه در آن چیزی دارند تا فشارده شود. (منتهی الارب )(آنندراج ). آلتی که در آن چیزی گذارند و بفشرند. ج ،معاصیر. (ناظم الاطباء). آنچه در آن چیزی قرار دهند و بفشارند تا آب آن گرفته شود. (از اقرب الموارد).
-
حازق
لغتنامه دهخدا
حازق . [ زِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی بمعنی مفعولی ) از حَزق . آنکه موزه ٔ وی تنگ بود بر وی . (مهذب الاسماء). آنکه موزه ٔ تنگ پای وی فشارده باشد. (منتهی الارب ).
-
سلافة
لغتنامه دهخدا
سلافة. [ س ُ ف َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). شراب شیرین . (ابن بیطار). || هرچه فشارده شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به سلاف شود.
-
متعصر
لغتنامه دهخدا
متعصر. [ م ُ ت َ ع َص ْ ص ِ ] (ع ص ) فشارده شونده و فشرده . (آنندراج ). فشرده شده . || پناه گرفته به کسی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعصر شود.
-
انعصار
لغتنامه دهخدا
انعصار. [ اِ ع ِ ] (ع مص ) فشارده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شیره شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). فشارداده شدن چون فشارداده شدن انگور و جز آن تا آبش خارج شود. (از اقرب الموارد).
-
نیله
لغتنامه دهخدا
نیله . [ ل َ / ل ِ] (اِ) عصاره ٔ نیل . (منتهی الارب ) (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . (برهان قاطع). نیلج معرب آن است . (برهان قاطع). فشارده ٔ نیل . عساره ٔ وسمه . (ناظم الاطباء). || اسب کبود. (آنندراج ). بیشتر بر اسب و استر [کبودرنگ ] اطلاق کرده اند. (ا...
-
تنجیده
لغتنامه دهخدا
تنجیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) بمعنی ترنجیده است که درهم کشیده شده و فشارده گردیده و پیچیده باشد. (برهان ). درهم کشیده بود و آن را ترنجیده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). درهم کشیده و درهم فشرده وپیچیده ...
-
حلیجة
لغتنامه دهخدا
حلیجة. [ ح َ ج َ ] (ع ص ، اِ) شیر که در وی خرما تر کرده باشند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || روغن که برشیر برآید وقت دوغ زدن . || باقیمانده و فشارده ٔ خیگ . || عصاره ٔ حنا. || مسکه که بر آن شیر دوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).