کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فشاردن
لغتنامه دهخدا
فشاردن . [ ف ِ دَ ] (مص ) فشردن . (آنندراج ). افشردن . (فرهنگ فارسی معین ) : هر گلی پژمرده میگردد ز دهرمرگ بفشارد همه در زیر غن . رودکی .یکی دست بگرفت و بفشاردش پی و استخوانها بیازاردش . فردوسی .فرودآمد از اسب و بفشارد دست پر از خنده بر تخت زرین نشست...
-
واژههای مشابه
-
غوره فشاردن
لغتنامه دهخدا
غوره فشاردن . [ رَ / رِ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) غوره افشردن . گریان ساختن خود. گریه کردن : ز دست ساقی دولت شراب ناب بنوش حسود خام طمع میفشار گو غوره .بدر جامی .
-
ران فشاردن
لغتنامه دهخدا
ران فشاردن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) ران افشردن . ران فشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب : یکی [ یک تیر ] در کمان راند و بفشارد ران نظاره بگردش سپاه گران . فردوسی .و رجوع به ران افشردن و ران فشردن شود.
-
پای فشاردن
لغتنامه دهخدا
پای فشاردن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) ثبات کردن . پای افشردن . پافشاری کردن . سخت ایستادن . استواری و ثبات قدم ورزیدن . ایستادگی کردن در سودا. (برهان ). ایستادگی کردن در کاری : لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).شاهی که ترا...
-
جستوجو در متن
-
پای فشردن
لغتنامه دهخدا
پای فشردن . [ ف َ / ف ِ ش ُدَ ] (مص مرکب ) پای فشاردن . پا فشاردن . پا فشردن .
-
افضاخ
لغتنامه دهخدا
افضاخ . [ اِ ] (ع مص ) بوقت فشاردن رسیدن عنقود. (منتهی الارب ). بوقت فشاردن رسیدن عنقود که خوشه ٔ انگور و جز آن باشد. (ناظم الاطباء).وقت فشردن رسیدن خوشه ٔ انگور. (از اقرب الموارد).
-
عصار
لغتنامه دهخدا
عصار. [ ع ُ ](ع اِ) آنچه به فشاردن برآید مانند آب و مایع و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه خارج شود از آنچه فشرده شود.(از اقرب الموارد). عُصارة. و رجوع به عصارة شود.
-
غوره فشردن
لغتنامه دهخدا
غوره فشردن . [ رَ / رِ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غوره افشردن . غوره فشاردن . رجوع به همین ترکیب شود.
-
ضکضکة
لغتنامه دهخدا
ضکضکة. [ ض َ ض َ ک َ ] (ع مص ) نیک برفتن . (زوزنی ). نوعی از رفتار بسرعت یا نوعی از رفتار بطور عام ، و آن را سکسک هم گویند. || فشاردن چیزی را و تنگ گرفتن . (منتهی الارب ).
-
مضاغطة
لغتنامه دهخدا
مضاغطة. [ م ُ غ َ طَ ] (ع مص ) با هم انبوهی کردن و فشاردن همدیگر را. یقال : ضاغظوا؛ ای زاحموا. (منتهی الارب )(از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
معصرة
لغتنامه دهخدا
معصرة. [ م َ ص َ رَ ](ع اِ) فشاردن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن چیزی می فشارند. (ناظم الاطباء). جای شیره کشیدن از انگور و جز آن . ج ، معاصر. (از اقرب الموارد).
-
ربوب
لغتنامه دهخدا
ربوب . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رُب ّ. (ناظم الاطباء). ج ِ رُب ، شیره ٔ سطبر از هر ثمر بعدِ فشاردن آن . (آنندراج ). رجوع به رُب شود. || ج ِ رَب ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَب شود.
-
چپاندن
لغتنامه دهخدا
چپاندن . [ چ َ دَ ] (مص ) تپاندن . چپانیدن . بزور در درون کردن . فروبردن بزور. فروکردن . تپاندن . چیزی را در ظرف یا سوراخی بزور جا دادن . (فرهنگ نظام ). فشاردن . فشردن . و رجوع به تپاندن و تپانیدن و چپانیدن شود.