کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنگاور، بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان ، دارای 1100 تن سکنه . آب آن از سراب فش و چشمه ها و محصول عمده اش غلات حبوبات ، میوه ، چغندرقند و قلمستان است . بقعه ٔ تاریخی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ ] (ص ) پریشان . || (اِ) کاکل اسب را نیز گویند. (برهان ). کاکل اسب . یال . (فرهنگ فارسی معین ) : پشوتن همی رفت پیش سپاه بریده فش و یال اسب سیاه . فردوسی .گرفتش فش و یال اسب سیاه ز خون لعل شد خاک آوردگاه . فردوسی .همی تیغ، سهراب را برکشیدفش ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َ] (پسوند) بصورت پسوند تشبیه در آخر کلمات می آید:- ارمنی فش ؛ کافر. بی دین . نامسلمان : به دست یکی بدکنش بنده ای پلید ارمنی فش پرستنده ای . فردوسی .- اژدهافش ؛ دلیر. قوی . زورمند. مانند اژدها : برآمد بر این روزگاری درازکه شد اژدهافش بتنگی ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف َش ش ] (ع اِ) بار درخت ینبوت . (منتهی الارب ). و واحد آن فشة است . (از اقرب الموارد). || غیبة و سخن چینی . || مرد گول . || نوعی از درخت خاردار که خرنوب نامندش . || خروب . || فراهم آمدنگاه آب . || گلیم درشت باریک تار. || (مص ) بیرون کردن باد ...
-
فش
لغتنامه دهخدا
فش . [ ف ُ ] (اِ) یال و دم اسب را گویند. (برهان ). رجوع به فَش شود. || دنباله ٔ هر چیزی را نیز میگویند. (برهان ). رجوع به فَش شود.
-
واژههای مشابه
-
فش فش
لغتنامه دهخدا
فش فش . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) آواز سوختن باروت نم زده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فشفشه شود. || آواز بول . فش فش شاشیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
فش و فش
لغتنامه دهخدا
فش و فش . [ ف ِش ْ ش ُ ف ِ ] (اِ صوت ) فش فش . حکایت آواز شاشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). صدای پاشیدن مایعات بر زمین . رجوع به فش فش شود.
-
گیاه فش
لغتنامه دهخدا
گیاه فش . [ ف َ ] (ص مرکب ) مرکب از: گیاه + فش (ادات تشبیه ). گیاه وش . مانند گیاه . شبیه به گیاه : سرو با قامتت گیاه فشی طشت مه با تو آفتابه کشی .نظامی .
-
صبح فش
لغتنامه دهخدا
صبح فش . [ ص ُ ف َ ] (ص مرکب ) مانند صبح . همانند صبح : زآنکه برهنگی بود زیور تیغ صبح فش صبح برهنه می کند بر تن چرخ زیوری .خاقانی .
-
زبانی فش
لغتنامه دهخدا
زبانی فش . [ زَ ف َ ] (ص مرکب ) مانند زبانی . زبانی وش . کنایت از زشت و بدچهره : گفت رخم گرچه زبانی فش است ایمنم از ریش کشان هم خوش است .نظامی (مخزن الاسرار ص 157).
-
شاه فش
لغتنامه دهخدا
شاه فش . [ ف َ ] (ص مرکب ) شاه وش . شاه مانند. نظیر شاه در بلندی و مقام . همچون شاه . همانند شاه : نهانش همی داشت تا هفت سال یکی شاه فش گشت با فر و یال . فردوسی .هر آن کس که شد در جهان شاه فش سرش گردد از گنج دینار کش . فردوسی .بدو گفت ساقی ایا شاه فش...
-
طاوس فش
لغتنامه دهخدا
طاوس فش . [ وو ف َ ] (ص مرکب ) طاوس رفتار. طاوس وش .
-
منش فش
لغتنامه دهخدا
منش فش . [ م َ ن ِ ف َ ] (ص مرکب ) این کلمه در بیتی از شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم و بعضی از نسخ ولف آمده و در فهرست ولف به تقریب چنین معنی شده : «ظاهراً به معنی متکبر و مغرور» ولی در شاهنامه ٔ چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2365 «ارمنی فش » و در چ روسیه ج 9 ص 73 «...
-
ارمنی فش
لغتنامه دهخدا
ارمنی فش . [ اَ م َ ف َ ] (ص مرکب ) ارمنی مانند (در فردوسی در مورد تحقیر استعمال شده است ) : ز دست یکی بدکنش بنده ای پلید ارمنی فش پرستنده ای .فردوسی .