کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فسحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فسحت
لغتنامه دهخدا
فسحت . [ ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) گشادگی و فراخی مکان . (فرهنگ فارسی معین ) (از غیاث ) : عرصه ٔ عزیمت فسحتی تمام و اتساعی کامل دارد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ما را اگر فسحت ولایتی هست ، اضعاف آن مؤون سپاه و وجوه اطماع و انواع محافظات در مقابل ایستاده است ...
-
واژههای همآوا
-
فسحة
لغتنامه دهخدا
فسحة. [ ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) فراخی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ومکة
لغتنامه دهخدا
ومکة. [ وَ ک َ ] (ع اِمص ) فراخی و گشادگی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). فسحت . (اقرب الموارد).
-
رحابت
لغتنامه دهخدا
رحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به رحابة شود.
-
پهنه
لغتنامه دهخدا
پهنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) فسحت . عرصه . عرض . (برهان ). ساحت . میدان . (جهانگیری ) (برهان ) : جرم هلال چرخ برین سبز پهنه چیست مانا ز سم اسب تو بر وی نشان رسید. کمال اسماعیل .- پهنه ٔ کارزار ؛ میدان جنگ .
-
فراخا
لغتنامه دهخدا
فراخا. [ ف َ ] (حامص ، اِ) فراخی و گشادگی . (برهان ). فراخنای چیزی . (اسدی ). فسحت . وسعت . (یادداشت بخط مؤلف ) : شادیت باد چندانک اندر جهان فراخاتو با نشاط و شادی ، با رنج و درد اعدا. دقیقی .ای بی تو فراخای جهان بر ما تنگ ما را به تو فخر است و تو ر...
-
اتساع
لغتنامه دهخدا
اتساع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گشاد شدن (در تداول عامه ). || فراخی . فراخا. گشادگی . سعه . وسع. وسعت . توسیع. فسحت . گنجایش : عرصه ٔ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ...
-
بدو
لغتنامه دهخدا
بدو. [ ب َدْ وْ ] (از ع ، اِ) (از بدء عربی ) ابتداء و آغاز. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اول از هر چیزی و آغاز و ابتداءو شروع . (ناظم الاطباء) : و از بدو رواح تا ظهور صباح در تجرع اقداح افراح بگذاشتند. (سندبادنامه ص 88). از بدو عالم هیچ پادشاه بیگانه ب...
-
مضیق
لغتنامه دهخدا
مضیق . [ م َ ] (ع اِ) جای تنگ . (غیاث ). مکان تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای تنگ . مکان تنگ . (ناظم الاطباء) : برگشت به هزیمت و بدو رسیدند در مضیقی که میگریخت بکشتندش . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244).کار من بالانمی گیرد در این شیب...
-
تنوق
لغتنامه دهخدا
تنوق . [ ت َ ن َوْ وُ ] (ع مص ) تنیّق . (منتهی الارب ). نیکو نگریستن به چیزی . (زوزنی ). || جید گردانیدن و نیکو کردن خورش و لباس خود را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || آراستگی کردن در کار. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الا...
-
آوردگاه
لغتنامه دهخدا
آوردگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) معرک . معرکه . جنگ گاه . آوردگه . ناوردگه . ناوردگاه . میدان . میدان جنگ . رزمگاه . عرصه ٔ جنگ : بکین جستن از دشت آوردگاه برآرم بخورشید گرد سیاه . فردوسی .برفتند هر دو ز قلب سپاه بیک سو کشیدند از آوردگاه . فردوسی .همی گشت ...
-
نزهت
لغتنامه دهخدا
نزهت . [ ن ُ هََ ] (ع اِمص ) نُزْهة. خوشحالی . (غیاث اللغات از خیابان ) (ناظم الاطباء).سُرور. (ناظم الاطباء). دوری از ناخوشی و غمگینی . (یادداشت مؤلف ). خوشی . خرمی . تفرج . رامش : هر روز یکی دولت و هر روز یکی عزهر روز یکی نزهت و هر روز یکی بار. فرخ...
-
منابر
لغتنامه دهخدا
منابر. [ م َ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ منبر. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : آنجا منابر بسیار و همیشه حضرت بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 679). نخست بر منابر نام ما برند به شهرها... آنگاه به نام وی . (تاریخ بیهقی ). منابر اسلام را شرقاً و...