کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فساییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فساییدن
لغتنامه دهخدا
فساییدن . [ ف َ دَ ] (مص ) فسونگری کردن . (انجمن آرا). افسون کردن و رام نمودن . (برهان ). || مالیدن و رام کردن . (انجمن آرا). افساییدن . در این معنی مصحف فسانیدن و مشتق از فسان به معنی حجرالمسن است .
-
جستوجو در متن
-
فسائیدن
لغتنامه دهخدا
فسائیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) فساییدن . رجوع به فساییدن شود.
-
فسانیدن
لغتنامه دهخدا
فسانیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) مالیدن و راست کردن . (برهان ). در این معنی مرکب از فسان به معنی حجرالمسن وپسوند مصدری است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || رام ساختن . (برهان ). در این معنی مصحف فساییدن است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || افسانه گفتن . (ب...
-
فسای
لغتنامه دهخدا
فسای . [ ف َ] (نف مرخم ) افسونگر و رام کننده . (برهان ). افسون کننده . (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید:- کژدم فسای ؛ آنکه به افسون کژدم را بند کند : زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزدمرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای . منوچهری .- مارف...