کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فساد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فساد
لغتنامه دهخدا
فساد. [ ف َ ] (ع مص ) تباه شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ). ضد صلاح . (از اقرب الموارد). || به ستم گرفتن مال کسی را. || (اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || خشکسال فاسد تباه . ج ، فُسدی ̍. (منتهی الارب ). || گزند و زیان . || ظلم وستم . (ف...
-
فساد
لغتنامه دهخدا
فساد. [ ف ُس ْ سا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاسد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
فساد آوردن
لغتنامه دهخدا
فساد آوردن . [ ف َ / ف ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) فتنه انگیختن . آشوب به پا کردن . رجوع به فساد انگیختن ، فساد پیوستن و فساد کردن شود.
-
فساد انگیختن
لغتنامه دهخدا
فساد انگیختن . [ ف َ / ف ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) آشوب و فتنه به پا کردن . یاغی شدن . سر به شورش برداشتن . قیام کردن : باشد که سوی ختلان و چغانیان و ترمذ آید و فسادی انگیزد. (تاریخ بیهقی ). اگر قصد او کردندی بسیار فساد انگیختی . (تاریخ بیهقی ).
-
فساد پیوستن
لغتنامه دهخدا
فساد پیوستن . [ ف َ / ف ِ پ َ / پ ِ وَ ت َ ] (مص مرکب ) فساد انگیختن . فتنه و آشوب بپا کردن . یاغی شدن : اگر بر آن برفتندی این مرد فسادی نپیوستی . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فساد انگیختن شود.
-
فساد ساختن
لغتنامه دهخدا
فساد ساختن . [ ف َ / ف ِ ت َ ] (مص مرکب ) فساد انگیختن . فساد پیوستن . فساد کردن . آشوب و فتنه بر پا کردن : ... تا برابر چشم وی باشد و در کار وی فسادی نسازند. (تاریخ بیهقی ). رجوع به فساد پیوستن و فساد انگیختن شود.
-
فساد کردن
لغتنامه دهخدا
فساد کردن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فتنه برپا کردن . یاغی شدن : کاشکی شری و فسادی نکند. (تاریخ بیهقی ). بوسهل زوزنی پیش تا از غزنین حرکت کردیم ، وی فسادی کرده بود. (تاریخ بیهقی ). وکس را زهره نیست که فسادی کند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). || لواط...
-
عالم کون و فساد
لغتنامه دهخدا
عالم کون و فساد. [ ل َ م ِ ک َ ن ُف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیای فانی وعالم سفلی است . (برهان ) (آنندراج ). و از آن جهت عالم کون و فساد گویند که در معرض خلع و لبس صور است .
-
شر و فساد
لغتنامه دهخدا
شر و فساد. [ ش َرْ رُ ف َ / ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بدی و تباهی ؛ مایه ٔ شر و فساد. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
فصاد
لغتنامه دهخدا
فصاد. [ ف َص ْ صا ] (از ع ، ص ) آنکه رگ کسان را فصد کند. رگزن . (فرهنگ فارسی معین ). مبالغت در فصد. وزن فعال از این ریشه در لغت عربی رایج نیست : فصاد بود صبح که قیفال شب گشادخورشید طشت خون و مه عید نشترش . خاقانی .ده انگشت چنگی چوفصاد بددل که رگ جوید...
-
فصاد
لغتنامه دهخدا
فصاد. [ ف ِ ] (ع مص ) رگ زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فصد. رجوع به فصد شود.
-
جستوجو در متن
-
ام الفساد
لغتنامه دهخدا
ام الفساد. [ اُم ْ مُل ْ ف َ ] (ع اِ مرکب ) کسی که فساد بسیار کند، منشاء فساد.