کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزونی خواستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فزونی خواستن
لغتنامه دهخدا
فزونی خواستن . [ ف ُ خوا / خا ت َ] (مص مرکب ) بیشتر خواستن . فزونی جستن : ز من هرچه خواهی فزونی بخواه ز اسپ و سلیح و ز گنج و سپاه . فردوسی .مرا نزد تو آرزو بر سه چیزبر این بر فزونی نخواهیم نیز. فردوسی .رجوع به فزونی شود.
-
واژههای مشابه
-
فزونی دادن
لغتنامه دهخدا
فزونی دادن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن : کسی را که یزدان فزونی دهدسخندانی و رهنمونی دهد. فردوسی .|| بیشتر کردن . زیاد کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فزونی شود.
-
فزونی کردن
لغتنامه دهخدا
فزونی کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش افتادن . سبقت گرفتن : به داداز نیاکان فزونی کنم شما را بدین رهنمونی کنم .فردوسی .|| بیشتر ساختن . زیادتر کردن : به آن کس ترا رهنمونی کنم بهنگام یاری فزونی کنم . فردوسی .رجوع به فزونی شود.
-
فزونی گرفتن
لغتنامه دهخدا
فزونی گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بیشتر شدن : مرا گر زمانه چنین اژدهاست بمردی فزونی نگیرد نه کاست . فردوسی .پس نه مقری تو که ، ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست . ناصرخسرو.رجوع به فزونی شود.
-
فزونی منش
لغتنامه دهخدا
فزونی منش . [ ف ُ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) منش برتران . بزرگ منشی . مهتری . سروری : چنان دان که اندر فزونی منش نسازند بر پادشا سرزنش .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
استزادة
لغتنامه دهخدا
استزادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) فزونی خواستن . (منتهی الارب ). افزون خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زیادت خواستن . کم شمردن . طلب افزونی کردن . بیشی خواستن . || مقصر شمردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
استفضال
لغتنامه دهخدا
استفضال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیکوئی جستن . || افزونی خواستن . فزونی خواستن . (منتهی الارب ). || افزون آوردن . (منتهی الارب )(تاج المصادر بیهقی ). || بقیتی بر جای گذاشتن . باقی گذاشتن از چیزی چیزی را. (منتهی الارب ).
-
افزونی
لغتنامه دهخدا
افزونی . [ اَ ] (حامص ) زیادتی . کثرت . فراوانی . (ناظم الاطباء). فراوانی و زیادتی . (آنندراج ). زیادی . تزاید. مزید.زیادت . فضل . فضاله . مزیت . فزونی . فضیلت . زاید. اضافه . فاضل . زیادتی . فراوانی . برکت . بیشی . ریع. زائد. فضله . مقابل کمی . (یاد...
-
جستن
لغتنامه دهخدا
جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص ) یافتن . (بهارعجم ) (آنندراج ) (برهان ). یافتن و پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). یافتن و گم کرده را پیدا کردن . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، یافتن و یافتن چیزی گمشده . (یادداشت مؤلف ) : شتابید گنجور و صندوق جست بیاورد پوی...
-
تفضل
لغتنامه دهخدا
تفضل . [ ت َ ف َض ْ ض ُ ] (ع مص ) افزون شدن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). برتری و فزونی . (ناظم الاطباء). || افزونی نمودن . || نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطف و م...
-
استفراغ
لغتنامه دهخدا
استفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خ...
-
اغماض
لغتنامه دهخدا
اغماض . [ اِ ] (ع مص ) حقیر و خوار شمردن کسی را چشم : اغمضت العین فلاناً اغماضا. (منتهی الارب ). حقیر و خوار شمردن چشم فلان را. (ناظم الاطباء). || پیشی گرفتن از کسی سپس پیشی گرفتن وی در برابر دویدن . (منتهی الارب ). پیشی گرفتن فلان از بهمان پس از آن ...
-
آرزو
لغتنامه دهخدا
آرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران خرد باد جفت نگه کن که ما از کجا رفته ایم...