کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریده
لغتنامه دهخدا
فریده . [ ف َ دَ / دِ ] (ص ) خودرأی و مغرور. (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
فریدة
لغتنامه دهخدا
فریدة. [ ف َ دَ] (ع ص ) تأنیث فرید. ج ، فرائد. (یادداشت بخط مؤلف ). مؤنث فرید. (فرهنگ فارسی معین ) (اقرب الموارد). || (اِ) یکی از فرید. رجوع به فرید شود.
-
جستوجو در متن
-
فراید
لغتنامه دهخدا
فراید. [ ف َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) فرائد. ج ِ فرید و فریدة. رجوع به فرائد شود.
-
شارمام
لغتنامه دهخدا
شارمام . (اِخ ) شارمان . چارمان . چهارمان . نام سابق قصبه ٔ ساحلی چهار امام . (فریده ) واقع در مازندران است . ولاش باو را در آنجابقتل رسانید. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 90 و 215 و چهار امام شود.
-
چهارامام
لغتنامه دهخدا
چهارامام . [ چ َ اِ ] (اِخ ) نام همان فریده یا قصبه ٔ ساحلی چارمان یا چهارمان میباشد که سابقاً شارمان یا شارمام نام داشت و ولاش ، باو را در آنجا به قتل رسانید. (مازندران و استرآباد تألیف رابینو215).
-
فرائد
لغتنامه دهخدا
فرائد. [ ف َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ فرید و فریدة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فرید و فریدة شود. || نزد بلغا مختص به فصاحت است نه بلاغت ، چه آن عبارت است از ایراد کلمه ای که قائم مقام دانه ٔ گوهر واسطه ٔ گردن بند باشد و چنین دانه باید که درّ یتیم ...
-
ابوالحسن انصاری
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن انصاری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) علی بن ابراهیم اندلسی . از مردم بلنسیه ، از نسل سعدالخیر. ادیب و شاعر.او راست : کتاب الحلل فی شرح الجمل . جذوة البیان و فریدة العقیان . وفات وی به سال 571 هَ . ق . بوده است .
-
جامع ازبک
لغتنامه دهخدا
جامع ازبک . [ م ِ ع ِاُ ب َ ] (اِخ ) مسجدی است که امیر ازبک حدود سال 882هَ .ق . بنا کرده است . این مسجد در «شارع الموسکی » در میدان «الملکة فریدة» واقع است و در سال 1286 هَ .ق . خراب شده است . (ذیل تاریخ المساجد الاثریه ص 86).
-
ابن هندو
لغتنامه دهخدا
ابن هندو. [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوالفرج علی بن حسین بن هندو. او در طب شاگرد ابوالخیر حسن بن سوار بغدادی است . فیلسوف و طبیب و شاعر ایرانی بدربار آل بویه . چندی کاتب عضدالدوله ٔ دیلمی بود و کتب عدیده در طب و فلسفه دارد و ابومنصور ثعالبی مقام او را در...
-
تقی الدین راصد
لغتنامه دهخدا
تقی الدین راصد. [ت َ قی یُد دی ن ِ ص ِ ] (اِخ ) محمدبن ابی الفتح محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن یوسف بن الامیر منکو برس الاسدی تقی الدین ابوبکر الراصد. در سال 930 هَ . ق . در دمشق متولد شد و در 993 درگذشت . او راست : بغیة الطلاب من علم الحساب . بهجة الف...
-
ناطق اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ناطق اصفهانی . [ طِ ق ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا صادق . از شاعران قرن سیزدهم هجری قمریست . مؤلف ریحانةالادب آرد: «در تاریخ گوئی و عددجوئی قدرتی عجیب داشته و در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده است ، چنانکه عدد ابجدی هریک مصراع از اکثر قصایدش ماده ٔ تاری...
-
رابعه ٔ قزداری
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔ قزداری . [ ب ِ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدارو بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده . کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند...
-
سیوطی
لغتنامه دهخدا
سیوطی . [ س ُ ] (اِخ ) (849 - 911 هَ . ق .) عبدالرحمن ابی بکر ملقب به جلال الدین ، ادیب ، حافظ، مورخ ، و از اجله ٔ علمای اسلامی است . بسال 849 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در آنجا نشو و نما یافت و به تحصیل پرداخت و در هیأت ، تفسیر، حدیث ، فقه ، نحو،...