کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریادرسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریادرسی
لغتنامه دهخدا
فریادرسی . [ ف َرْ یا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) دستگیری و معاونت ودادرسی . (ناظم الاطباء). رجوع به فریاد رسیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
مستغیثانه
لغتنامه دهخدا
مستغیثانه . [ م ُ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطور دادخواهی و فریادرسی . (ناظم الاطباء). با استغاثه . رجوع به مستغیث و استغاثه شود.
-
مغوثة
لغتنامه دهخدا
مغوثة.[ م َ ث َ ] (ع مص ) فریادرسی و گویند استغاثنی فاغثته مغوثة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ): اغاثه اغاثة و مغوثة؛ وی را اعانت و یاری کرد. (از اقرب الموارد).
-
فال زدن
لغتنامه دهخدا
فال زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . طالعبینی : بر قرعه ٔ چار حد کویت فالی زنم ازبرای رویت . نظامی .به فرخندگی فال زن ماه و سال که فرخ بود فال فرخ به فال . نظامی .از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می آید. حافظ.رجوع به ف...
-
یک دفعه
لغتنامه دهخدا
یک دفعه . [ ی َ /ی ِ دَ ع َ / ع ِ ] (ق مرکب ) دفعه ٔ واحد. و یک بار و یک هنگام . (ناظم الاطباء). یک مرتبه . یک بار : همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی نه ورا قابله ای بود و نه فریادرسی . منوچهری .|| یک بارگی و ناگهان . ناگهان . بغتةً. || بالتمام ....
-
فریاد شنیدن
لغتنامه دهخدا
فریادشنیدن . [ ف َرْ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) فریادرسی . بفریاد رسیدن . بفریاد کسی گوش دادن : فریاد کنم ز جان ناشادفریاد که نشنوی تو فریاد. امیرخسرو.پرسی از حال دلم چون نشنوی فریاد من حال دل چون پرسی از من هر زمان چون نشنوی .خاقانی .
-
صبحی ساوجی
لغتنامه دهخدا
صبحی ساوجی . [ ص ُی ِ وَ ] (اِخ ) صاحب مجمعالخواص آرد: وی نامرادی درویش وش و ریاضت کش بود. اوقات خود را بشعر میگذرانید و صبح و شام یک مثقال تریاک یومیه اش بود(!) از اوست :چون نی دلم از یاد تو خالی نفسی نیست بر یاد تو مینالم و فریادرسی نیست از تیر غم ...
-
صفیا
لغتنامه دهخدا
صفیا. [ ص َ ] (اِخ ) اصفهانی . در عمل رمل آگاهی داشت طبعش خالی از لطفی نیست با حکیم شفائی معارضه داشته شعرش این است :مکن ناگشته از خاطرفراموشان فراموشم که چون از خاطرت رفتم ز خاطرها فراموشم به بازار محبت از پی سودای دل رفتم دچارم شد خریداری و سودا شد...
-
مفید بلخی
لغتنامه دهخدا
مفید بلخی . [ م ُ دِ ب َ ] (اِخ )(ملا...) از شاعران قرن یازدهم هجری است . از اوست :خارخار طمع از هیچکسی نیست مرامرغ تصویرم و در دل هوسی نیست مراهمچو نی سربه سر افتاده گره در کارم جز لب لعل تو فریادرسی نیست مرا.و رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 441 و فرهنگ...
-
اصراخ
لغتنامه دهخدا
اصراخ . [ اِ ] (ع مص ) اصراخ کسی ؛ فریادرسی و یاری کردن به کسی . (از المنجد) (قطر المحیط). اَصْرَخ َ فلاناً؛ اَغاثه و اَعانه . تقول : استصرخنی فاصرخته ؛ ای استغاث بی فاغثته . و قیل الهمزة للسلب . ای فازلت صراخه . (اقرب الموارد). فریاد رسیدن و یاری گر...
-
اصطراخ
لغتنامه دهخدا
اصطراخ . [ اِطِ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن با هم . (منتهی الارب ). اصطراخ قوم ؛ یکدیگر را فریاد کردن و یاری و فریادرسی خواستن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تصارخ . (قطر المحیط). اصطراخ مرد؛ سخت بانگ برآوردن وی . || استغاثه ٔ وی . ...
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (ع اِ) فریادرس . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی که بدان مخلصی یابند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنچه خدای ترا بدان پناه دهد. (از اقرب الموارد). اصل آن غواث بوده است و او را به یاء قلب کرده اند. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد)....
-
دفعه
لغتنامه دهخدا
دفعه . [ دَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) دفعة. دفعت . بار. وهله . مرحله . (فرهنگ فارسی معین ). باره . مرتبه . (ناظم الاطباء). یک نوبت . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ). کَرّه . کرت . پی . نوبه . نوبت . دست . مره : امیر محمود به دو سه دفعه از راه زمین دا...
-
استغاثة
لغتنامه دهخدا
استغاثة. [ اِ ت ِ ث َ ] (ع مص ) استغاثت . فریاد خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). فریادرسی خواستن . (غیاث ). فریادخواهی . استصراخ . استعواء. فریاد جستن : و دخل المدینة [موسی ] علی حین غفلة من اهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و ه...