کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرو کردن (در مایع) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مایع
لغتنامه دهخدا
مایع. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) مائع. هر چیز روان مثل آب و سرکه وشراب که بر روی زمین جاری شود. (ناظم الاطباء). که جامد نباشد. که سیلان کند. جسمی که روان باشد. آبکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران «آبگونه » را بجای این کلمه پذیرفته است . رجوع ...
-
تزریق کردن
لغتنامه دهخدا
تزریق کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درچکانیدن داروی مایع در زیر جلد، یا در داخل عضله یا ورید انسان و حیوان بیمار. تزریق . و رجوع به تزریق شود.
-
خیس خوردن
لغتنامه دهخدا
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.
-
تزریق
لغتنامه دهخدا
تزریق . [ ت َ ] (مص ) درچکانیدن . داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تقطیر کردن
لغتنامه دهخدا
تقطیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ژوشیدن و عمل تقطیر اجرا کردن . (ناظم الاطباء). بدست آوردن مایع از بخار چیزی . رجوع به تقطیر شود.
-
استنشاق
لغتنامه دهخدا
استنشاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به بینی کشیدن چیز مایع که بسیار سائل باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آب و جز آن در بینی کردن : استنشاق آب . || بوی کردن چیزی را. بوئیدن : استنشاق بخور.
-
خاک گل کردن
لغتنامه دهخدا
خاک گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب یا مایع جز آب را با خاک آمیختن : در ازل خاک وجود ما به می گل کرده اندمنع می خوردن مکن سلمان به اکراهم نگر.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
آبکی
لغتنامه دهخدا
آبکی . [ ب َ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، رقیق . تنک . گشاده . || مایع و روان . مقابل جامد.
-
انژکسیون
لغتنامه دهخدا
انژکسیون . [ اَ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) تزریق آمپول دوایی . آمپول زدن . وارد کردن داروی مایع در رگ بوسیله ٔ سرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). سوزن زدن . (در تداول عامه ). || آمپول . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تزریق شود.
-
مبرد
لغتنامه دهخدا
مبرد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) چیز سرد آورنده و چیزی را سرد کننده . || آشامنده ٔ مایع سرد و هر چیز خنک شده . || برید فرستنده . || جئتک مبرداً؛ آمدم ترا در وقتی که فرو نشسته بود گرما. (ناظم الاطباء).
-
خمرمحال
لغتنامه دهخدا
خمرمحال . [ خ َ م َ ] (اِ مرکب )جایی که در آنجا شراب و عرق و سایر مسکرات مایع فروشند. || قسمتی از مالیات که از فروختن عرق و سایر مسکرات مایع دریافت میشود. (ناظم الاطباء).
-
بلغبلغ جوشیدن
لغتنامه دهخدا
بلغبلغ جوشیدن . [ ب ُ ل ُ ب ُ ل ُ دَ ] (مص مرکب ) با حبابهای درشت بر روی مظروف مایع غلیان کردن .(یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فیبرین
لغتنامه دهخدا
فیبرین . (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) ماده ٔ آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب میباشد و در حالت خشک سخت و شکننده است . فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت - مایع موجود در صفاق - و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنی...
-
استبزال
لغتنامه دهخدا
استبزال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استبزال دَن ّ؛ شراب صافی برآوردن از خم . (از منتهی الارب ). سوراخ کردن خم و مانند آن برای بیرون کردن مایع محتوی آن . طلب صفای شراب از خنور کردن .
-
تبخیر
لغتنامه دهخدا
تبخیر. [ ت َ ] (ع مص ) بخور کردن به چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بخور کردن و بخور دادن . (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار): و بخّره و بخر علیه ؛ دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بخار انگیختن از چیزی . (فرهنگ نظام ). |...