کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرو که
لغتنامه دهخدا
فرو که . [ ] (اِخ ) نام یکی از دهات قدیم همدان است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 72). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن نیست .
-
اسخه فرو
لغتنامه دهخدا
اسخه فرو. [ اُ خ ِ ف ُ ] (اِخ ) یکی از اعیاد بزرگ آتن که نخست از جانب تِزُس مرسوم شد. در این عید مردم شاخه های تاک که بر آن خوشه های انگور آویخته بود، بدست میگرفتند. (فرهنگ تمدن قدیم ص 453).
-
واژههای همآوا
-
فروکردن
لغتنامه دهخدا
فروکردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به درون چیزی دربردن ، چنانکه سوزن را به تن آدمی . (یادداشت بخط مؤلف ). در میاه چیزی داخل کردن . (ناظم الاطباء). فروبردن : بوالقاسم دست بساق موزه فروکرد و نامه برآورد. (تاریخ بیهقی ).مبادا لب تو بگفتار چاک ...
-
جستوجو در متن
-
دیکته کردن
لغتنامه دهخدا
دیکته کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقریر کردن . فرو خواندن . املاء کردن . || دیکته نوشتن . (یادداشت دهخدا).
-
امتشاط
لغتنامه دهخدا
امتشاط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شانه کردن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موی فرو کردن زن خویشتن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). موی خویش فروهشته کردن زن . (ناظم الاطباء).
-
دیة
لغتنامه دهخدا
دیة. [ ی َ ] (ع مص ) خونبهای کشته دادن . (از منتهی الارب ). خونبها دادن . (دهار). || نزدیک گردانیدن کار. (از منتهی الارب ). || نره فرو کردن اسب جهت بول یا گشنی کردن . (منتهی الارب ).
-
فروانداختن
لغتنامه دهخدا
فروانداختن . [ ف ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین انداختن . فروافکندن . انداختن . رجوع به انداختن ، فروافکندن و فرو رها کردن شود.
-
لی لی کردن
لغتنامه دهخدا
لی لی کردن . [ ل َ ل َ / ل ِ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با یکپای جه جهان رفتن . حجل . یکپای برداشته جستن مردم . تعتاب . عتبان . با یکپای جهان جهان رفتن . برجستن در رفتن بیک پای . دویدن بر یک پای . جستن و فرو جستن در طی مسافتی .
-
درسپردن
لغتنامه دهخدا
درسپردن . [ دَ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) سپردن . تفویض کردن . تسلیم کردن . (ناظم الاطباء). واگذاشتن . ترک کردن : بی بلا نازنین شمرد او راچون بلا دید درسپرد اورا. سنائی (حدیقه ). || لو دادن . چغلی کردن . گیر دادن کسی را. (یادداشت مرحوم دهخدا). || فرو بر...
-
تسطیح
لغتنامه دهخدا
تسطیح . [ ت َ ] (ع مص ) پهن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برابر و هموار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسطیح القبر، خلاف تسنیمه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء...
-
ناخن فروکردن
لغتنامه دهخدا
ناخن فروکردن . [ خ ُ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تأثیر کردن در مزاج : کند نغمه مستانه ناخن فروکه چون باد پیچد صدا در کدو. ظهوری (از آنندراج ).- ناخن در جگر فروکردن . رجوع به ناخن در جگر شکستن شود : فرو کرده ای ناخنی در جگرنباشد چرا دیده گلبرگ ...
-
سک زدن
لغتنامه دهخدا
سک زدن . [س ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فروبردن چوبی که بر سر آن آهنی نوک تیز است بر تن خر و مانند آن برای تیزکردن رفتار فرو برند. (یادداشت مؤلف ). || به مجاز پیاپی یادآوری در طلب چیزی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
چاقو دسته کردن
لغتنامه دهخدا
چاقو دسته کردن . [ دَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیکار بودن . کار نداشتن . سر بجیب فرو بردن . (آنندراج ). غنچه خسپ بودن . (آنندراج ). || در سرما گرم شدن را چمباتمه و بر پاشنه نشستن . (امثال و حکم دهخدا) : سر نهاده میان زانوهاهر زمان ساخت دسته چاقو...