کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروگیر
لغتنامه دهخدا
فروگیر. [ ف ُ ] (نف مرکب ) مرخم فروگیرنده . احاطه کننده . محاصره کننده . رجوع به فروگرفتن شود.
-
واژههای مشابه
-
دل فروگیر
لغتنامه دهخدا
دل فروگیر. [ دِ ف ُ ] (نف مرکب ) دل فروگیرنده . جای آسایش دل . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
گرگینه دوز
لغتنامه دهخدا
گرگینه دوز. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) پوستین دوزنده . آنکه پوستین دوزد : دمه دم فروگیر چون چشم گرگ شده کار گرگینه دوزان بزرگ .نظامی .
-
مویینه دوز
لغتنامه دهخدا
مویینه دوز. [ مو ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) پوستین دوز. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ) : دمه دم فروگیر چون چشم گرگ شده کار مویینه دوزان سترگ . نظامی .رجوع به مویینه شود.
-
فروگرفتن
لغتنامه دهخدا
فروگرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پایین آوردن ، چون پالان از خر فروگرفتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : اسبانشان را زین فروگرفتند و به گیاه بردند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).بر پشت نهدشان و سوی خانه بردشان وز پشت فروگیرد و برهم نهد انبار. منوچهری ....
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
باری
لغتنامه دهخدا
باری . (ع ص ) باری ٔ. آفریدگار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، بِراء. (منتهی الارب ). خالق . (اقرب الموارد). آفریننده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 24). خالق و آفریننده : باری تعالی به بندگان خود رحیم است . در این صورت لفظ مذکور عربی و اسم فاعل است ...
-
صادق
لغتنامه دهخدا
صادق . [ دِ ] (اِخ ) (امام ...) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع ). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است . از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در ...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدید. فردوسی .همه خانه سرگین بد از گوسفندیکی طاق بر پای و جای بلند. فردوسی .به بوزرجمهر آنگه ...
-
دم
لغتنامه دهخدا
دم . [ دَ ] (اِ) نفس . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (لغت محلی شوشتر، خطی ) (دهار) (منتهی الارب ). نفس و هوایی که به واسطه ٔ حرکات آلات تنفس در شش داخل می شود و از آن خارج می گردد. (از ناظم الاطباء). به معنی نفس است و سراب و دلنواز و روح بخش و جان پرور ...
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) طیفوربن عیسی بن سروشان بسطامی . ملقب بسلطان العارفین . شیخ فریدالدین عطار گوید: قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام ق...