کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروکنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروکنده
لغتنامه دهخدا
فروکنده . [ ف ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کنده و ریخته . کشیده و کنده .- فروکنده موی ؛ کسی که موی سرش کنده شده باشد : به بالا چو سرو و چو خورشید روی خراشیده روی و فروکنده موی .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
فروکندن
لغتنامه دهخدا
فروکندن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کندن و ریختن . کشیدن و کندن . رجوع به فروکنده شود.
-
خضراء
لغتنامه دهخدا
خضراء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اخضر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به اخضر در این لغت نامه شود. ج ، خُضر : در خاک چه زر ماند و چه سنگ ترا گورچه زیر گریجی و چه در خانه ٔ خضراء . ناصرخسرو.ای گنبد گردنده ٔ بی روزن خضراءبا قامت فرت...
-
کاز
لغتنامه دهخدا
کاز. (اِ) کازه .(جهانگیری ). زمین کنده که چهارپایان را آنجا کنند. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). موضعی باشد که در کوه و بیابان برکنند تا بشب مردم و چهارپایان در آنجا باشند. (صحاح الفرس ). جای بر زمین فروکنده در بیابانها و کوهها که بشب چهارپایان اندر آن کنند ...
-
خنگ
لغتنامه دهخدا
خنگ . [ خ ِ ] (ص ) سفید. اشهب . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : یزیدبن مهلب بر اسبی خنگ نشسته بود و پیش صف اندر همی گشت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).یکی مادیان تیز بگذشت خنگ برش چون بر شیر و کوتاه لنگ . فردوسی .همان شب یکی کره ای زاد خنگ برش چون بر ...