کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرومیراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرومیراندن
لغتنامه دهخدا
فرومیراندن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب )میرانیدن . کشتن و از میان بردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : حرارت غریزی را فرومیراند و هلاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || خاموش کردن چراغ ، شمع، آتش و جز آن . رجوع به فرومردن و فروکشتن شود.
-
جستوجو در متن
-
میراندن
لغتنامه دهخدا
میراندن . [ دَ ] (مص ) میرانیدن . سبب مرگ شدن . کشتن . ماتة. (یادداشت مؤلف ). گرفتن حیات . کشتن و به قتل رسانیدن . (آنندراج ) : پس آن که مردنی است میمیراند و آن دیگر را میگذارد تا وقت موعود دررسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).به خون ناحق ما را چرا بمی...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...