کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروشک
لغتنامه دهخدا
فروشک . [ ف َ ش َ ] (اِ) بلغور است و آن غله ای باشد که در آسیا اندازند تا خرد شود و بشکند. (برهان ). و از آن طعام کرده بخورند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بلغور. (از فرهنگ اسدی ). رجوع به فروشه شود.
-
جستوجو در متن
-
فروشه
لغتنامه دهخدا
فروشه . [ ف ُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گندم نیم کوفته را گویند. (برهان ). بلغور. فروشک . رجوع به فروشک شود.
-
فروشه
لغتنامه دهخدا
فروشه . [ ف َ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی افروشه که حلوایی است گیلانیان را. (برهان ). و آن حلوایی است متخذ از آرد و روغن و عسل یا شکر. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به افروشه و آفروشه شود. || لوزینه را نیز گویند، یعنی هر چیز که در آن مغز بادام کرده باشند....
-
بلغور
لغتنامه دهخدا
بلغور. [ ب ُ ] (اِ) هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته ، عموماً. (برهان ) (آنندراج ). || گندم نیم پخته که آن را در آسیا انداخته شکسته باشند، خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ). گندم یا جو که بپزند سپس خشک و نیم کوب کرده در آش و دم پخت و جز آن کنند. (یادداشت مرحو...
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه ) بَر. ب ِ : پس این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال . ابوشکور.همیدون جهان برتو سازم سیاه ابر خاک آرم ترا این کلاه . فردوسی .ابر بی گناهیش نخجیر، زارگرفتند شیون ، بهر کوهسار. فردوسی .ابر داه و دو، هفت شد ک...