کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروشدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروشدن
لغتنامه دهخدا
فروشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرودآمدن . پایین آمدن . (از ناظم الاطباء). بسوی پایین رفتن . از بلندی پایین رفتن : به گور وی فروشدند و دفن کردندش . (مجمل التواریخ و القصص ).لیکن سوی مرد خرد خوشیهاش زهر است همی چون فروشد از کام . ناصرخسرو.که از دید...
-
واژههای مشابه
-
روز فروشدن
لغتنامه دهخدا
روز فروشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ٔ مردم گناباد (خراسان ) غروب فرارسیدن . غروب شدن . || کنایه از بسر آمدن عمر. (آنندراج ).
-
سر فروشدن
لغتنامه دهخدا
سر فروشدن . [ س َ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افکنده شدن سر از شرمساری یا پشیمانی : خردمند را سر فروشد ز شرم شنیدم که میرفت و میگفت نرم . سعدی . || فرورفتن . مشغول گشتن : شبی سر فروشد به اندیشه ام بدل برگذشت آن هنرپیشه ام .سعدی .
-
نام در آب فروشدن
لغتنامه دهخدا
نام در آب فروشدن . [ دَ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گم شدن . ناپدید شدن . (ناظم الاطباء). فراموش و متروک گشتن : زهی حیدردلی کز روی مردی به آب اندر فروشد نام حاتم .خواجه عمید (از آنندراج ).
-
گربه ٔ کسی به انبان فروشدن
لغتنامه دهخدا
گربه ٔ کسی به انبان فروشدن . [ گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ ک َ ب ِ اَم ْ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کمال کامیابی او. (آنندراج ) (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
غموس
لغتنامه دهخدا
غموس . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن . (مصادر زوزنی ). غایب و ناپدید شدن . غمس النجم ؛ غاب . (اقرب الموارد). || به آب فروشدن . (مصادر زوزنی ).
-
فرودشدن
لغتنامه دهخدا
فرودشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پایین رفتن . فرورفتن . فروشدن : اگر حلوای تر شد نام شیرین نخواهد شد فرود از کام شیرین . نظامی .رجوع به فروشدن شود.
-
ارتماس
لغتنامه دهخدا
ارتماس .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (منتهی الارب ). فروشدن در آب . اغتماس . انغماس . غمس . در آب غوطه خوردن .
-
غیاصة
لغتنامه دهخدا
غیاصة.[ ص َ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). در آب فروشدن . (منتهی الارب ). فرورفتن در آب . زیر آب رفتن . غَوص . غیاص . مَغاص . (اقرب الموارد). رجوع به غوص شود. || غواصی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عمل غواص . (از اقرب...
-
غارب شدن
لغتنامه دهخدا
غارب شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فروشدن . و رجوع به غایب شدن شود.
-
رزغ
لغتنامه دهخدا
رزغ . [ رَ زَ ] (ع مص ) درافتادن در گل و فروشدن در آن . (ناظم الاطباء).
-
شفا
لغتنامه دهخدا
شفا. [ ش َ ] (ع مص ) فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
انسراط
لغتنامه دهخدا
انسراط. [ اِ س ِ ] (ع مص )به آسانی فروشدن در گلو، یقال انسرط فی حلقه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به آسانی فروشدن چنانکه لقمه در گلو. (از اقرب الموارد).