کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرود 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهنه فرود
لغتنامه دهخدا
کهنه فرود. [ ک ُ ن ِ ف ُ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان کهنه فرود است که در بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کهنه فرود
لغتنامه دهخدا
کهنه فرود. [ ک ُ ن ِ ف ُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است که درجنوب غربی قوچان واقع است . این دهستان کوهستانی است و هوایی معتدل دارد و سکنه ٔ آن از طوایف زعفرانلو هستند. از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و مجموعاً 9956 تن ...
-
بر و فرود
لغتنامه دهخدا
بر و فرود. [ ب َ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب و بلند و پست و بلندی و پستی . (از برهان ). اوج و حضیض . پست و بلند:چون بوددرست کار و بارت بندیش بر و فرود کارت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
ثوی
لغتنامه دهخدا
ثوی . [ ث ُ وی ی ] (ع مص ) ثُوَّة. || اقامت دراز کردن . || فرود آمدن .
-
محالة
لغتنامه دهخدا
محالة. [ م ُ حال ْ ل َ] (ع مص ) فرود آمدن با کسی . (از منتهی الارب ). با کسی فرود آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || هم منزل شدن با کسی . (از منتهی الارب ).
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ح َل ل ] (ع مص ) فرود آمدن در جایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حل . حلول . حَلَل . (منتهی الارب ). || فرود آوردن کسی را در جایی . (آنندراج ).
-
عظب
لغتنامه دهخدا
عظب . [ ع َ ظِ ] (ع ص ) در جای خشک فرودآینده . (منتهی الارب ). آنکه در فلات و جاهای خشک فرود آید. عاظب . (از اقرب الموارد).
-
مستفل
لغتنامه دهخدا
مستفل .[ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استفال . نازل و فرود آینده . (از اقرب الموارد). رجوع به استفال شود.
-
تخوار
لغتنامه دهخدا
تخوار. [ ت ُ خوا / خا ] (اِخ ) یکی از نجبای توران که رفیق فرود بود. (فهرست ولف ). نام یکی از اعیان توران که همدست فرود بود. (لغت شاهنامه ) : تو ز ایدر برو بی سپه با تخوارمدار این سخن بر دل خویش خوار.فردوسی .
-
شجة
لغتنامه دهخدا
شجة. [ ش َج ْ ج َ ] (اِخ ) (الَ ...) نام وادیی است در یمن در منازل طی و سپس قبیله ٔ همدان در آن فرود آمدند. (از معجم ما استعجم ج 3).
-
پیری بیک
لغتنامه دهخدا
پیری بیک . [ ب َ ] (اِخ ) برادر میرشیخ نورالدین از معاصران امیرتیمور گورکان : امیرتیمور گورکان در اُترار به سرای وی فرود آمده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 532).
-
احمال
لغتنامه دهخدا
احمال . [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن کسی را به برداشتن . (منتهی الارب ). یاری دادن در بار برنهادن . (تاج المصادر). || احمال مراءة یا ناقه ؛ فرود آمدن شیر زن یا شتر ماده بی حمل و بارداری و آبستنی .
-
اوری
لغتنامه دهخدا
اوری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از وری . آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود می آید : اعز الوری جاراً و احماهم حمی و اوراهم زنداً و ابسطهم یداً.(از تاریخ بیهق ).
-
زحلوط
لغتنامه دهخدا
زحلوط. [ زُ] (ع ص ) مرد پست و فرومایه . عامه گویند: تزحلط؛ یعنی بدون اختیار در سراشیب فرود آمد. (از محیط المحیط). مرد ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از جمهره ٔ ابن درید ج 3 ص 379).