کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرود 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهنه فرود
لغتنامه دهخدا
کهنه فرود. [ ک ُ ن ِ ف ُ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان کهنه فرود است که در بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بر و فرود
لغتنامه دهخدا
بر و فرود. [ ب َ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب و بلند و پست و بلندی و پستی . (از برهان ). اوج و حضیض . پست و بلند:چون بوددرست کار و بارت بندیش بر و فرود کارت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
لاویان
لغتنامه دهخدا
لاویان . (اِخ ) ج ِ لاوی و منسوب بدان ، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند. گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است . (ایران باستان ج 2 حاشیه ٔ ص 1160). در قاموس کتاب مقدس آمده : گاهی اوقات کلمه ٔ لاوی و لاویان برای جمیع اولاد ل...
-
فروده
لغتنامه دهخدا
فروده .[ ف َرْ وَ دَ / دِ ] (اِ) چوبی که در پس در خانه اندازند. فروره . (برهان ). فرود. رجوع به فَروَد شود.
-
ذیبة
لغتنامه دهخدا
ذیبة. [ ذَ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است بنوربیعةبن عبداﷲ را. و بعضی گویند آبی است ابوبکربن کلاب را و بدانجا رمله ای که بنوربیة بدانجا فرود آیند.
-
مرحلة
لغتنامه دهخدا
مرحلة. [ م ُ رَح ْ ح َ ل َ ] (ع ص ) شتری که بر آن پالان نهاده باشند . (منتهی الارب )(از متن اللغة). || شتری که او را فرود آورده باشند . (متن اللغة).
-
مبرک
لغتنامه دهخدا
مبرک . [ م َ رَ ] (اِخ ) موضعی است به تهامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاهی است در تهامه به نزدیکی مکه و سوره ٔ فیل در این مکان فرود آمده است . (از معجم البلدان ).
-
تفرش
لغتنامه دهخدا
تفرش . [ ت َ ف َرْ رُ ] (ع مص ) پر وازدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ).بال باز کردن مرغ و گستردن آن بخواهش فرود آمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بال گستردن و فرود آمدن مرغ بر چیزی . (از اقرب الموارد).
-
سفاله
لغتنامه دهخدا
سفاله . [ س ُ ل َ ] (ع اِمص ) فرودی و پستی ، نقیض علاوة. || (اِ) پائین و فرود هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || جهت پائین باد که بدان جانب میرود. (آنندراج ).
-
کزغ
لغتنامه دهخدا
کزغ . [ ک ُ زَ / ک ُ ] (اِ) مخفف کزاغ است و آن گیاهی باشد که بر بازوی فرود آمده و استخوان از جای بدر رفته بندند و عربان اشق گویند. (برهان )(آنندراج ). گیاهی که صمغ آن را اشق نامند. (ناظم الاطباء). کزاغ . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به کزاغ شود.
-
دیر زکی
لغتنامه دهخدا
دیرزکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است در غوطه ٔ دمشق و عبداﷲبن طاهر به اتفاق برادر خود هنگام عزیمت بمصر بدانجا فرود آمد و پس از آشامیدن شراب برادر عبداﷲ در آن مکان درگذشت . (از معجم البلدان ).
-
مؤرک
لغتنامه دهخدا
مؤرک . [ م ُءْ رِ ] (ع ص )نازل شونده در اراک . (از منتهی الارب ). آنکه فرود می آید در زمین اراک ناک برای چرانیدن شتر. ج ، مؤرکون ؛ یقال : قوم مؤرکون . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
معصب
لغتنامه دهخدا
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص َ ] (اِخ ) منزلی است غربی مسجد قبا و عصبة نیز نامند آن را. (منتهی الارب ). جایی است در قباء و گویند عصبه در این مکان است یعنی جایی که مهاجران نخستین فرود آمدند. (از معجم البلدان ).
-
بحبحة
لغتنامه دهخدا
بحبحة. [ ب َ ب َ ح َ ] (ع مص ) جای گرفتن و فرودآمدن . (از منتهی الارب ). || فرود آمدن باران و امثال آن . (ناظم الاطباء). || بانگ کردن با گرفتگی گلو. (از دزی ج 1 ص 52). بح بح کردن .