کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروتر
لغتنامه دهخدا
فروتر. [ ف ُ ت َ ] (ق مرکب ) مقابل فراتر و برتر. پائین تر. پست تر : فروتر زکیوان ترا اورمزدبه رخشانی لاله اندر فرزد. بوشکور.برتر مشو از حد و نه فروترهشدار، مقصر مباش و غالی . ناصرخسرو.- فروتر نشستن ؛ فروتر آمدن . رجوع به این مدخل ها در ردیف شود. || ...
-
واژههای مشابه
-
فروتر آمدن
لغتنامه دهخدا
فروتر آمدن . [ ف ُ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) پائین تر آمدن . رجوع به فروتر شود. || نزدیک شدن : ای شیخ ! فروتر آی که سخن توفهم نمی کنم . (تذکرة الاولیاء). رجوع به فروتر شود.
-
فروتر نشستن
لغتنامه دهخدا
فروتر نشستن . [ ف ُ ت َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) عقب نشستن . پائین تر نشستن . خاموش شدن : چو بشنید پاسخ فروتر نشست برو خیره شد مرد یزدان پرست .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
متذایل
لغتنامه دهخدا
متذایل . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) فروتر و پست تر حال . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تذایل شود.
-
اخفض
لغتنامه دهخدا
اخفض . [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خفض . فرودتر. فروتر. زیرتر. || فروتن تر. افتاده تر.
-
خیف ذی القبر
لغتنامه دهخدا
خیف ذی القبر. [ خ َ ف ِ ذِل ْ ق َ ] (اِخ ) نام موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
خیف النعم
لغتنامه دهخدا
خیف النعم . [ خ َ فُن ْ ن َ ع َ ](اِخ ) موضعی است فروتر از خیف سلام . (منتهی الارب ).
-
مادون
لغتنامه دهخدا
مادون . (ع ص مرکب ) ماسوا و فروتر و پائین تر. (ناظم الاطباء). ماسوا و بمعنی فروتر نیز آمده . (غیاث ) (آنندراج ). زیردست ، مقابل مافوق .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ما (آنچه ) + دون (فرودتر) آنچه فروتر است . آنچه فرود است : جمله بر خودحرام کرده بدی...
-
لبان
لغتنامه دهخدا
لبان . [ ل َ ] (ع اِ) سینه . میانه ٔ سینه . مابین دو پستان . سینه ٔ ستور شکافته سم بخصوص . (منتهی الارب ). فروتر از سینه و جایگاه بربند اسب . (مهذب الاسماء).فروتر سینه . (بحر الجواهر). || شیر زن .
-
آرش
لغتنامه دهخدا
آرش . [ رَ ] (اِ) اَرَش : شاعر که دید به قدِ کاونجک بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک از ...ن خر فروتر و پنج آرش می برجهد سبکتر اَز منجک .منجیک .
-
تذایل
لغتنامه دهخدا
تذایل . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) فروتر گردیدن حال : تذایلت حالُه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد).
-
بارن
لغتنامه دهخدا
بارن . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) بارون . لقبی بوده است که اروپائیان در گذشته آن را به مالک زمین وسیع میدادند. اشراف زمیندار، فروتر از ویکنت و برتر از شوالیه .
-
گنج سای
لغتنامه دهخدا
گنج سای . [ گ َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ گنج . آنچه که گنج را ساید. || آنچه گنج را فروتر از خویش گیرد : گوهر گنج سای مدح تراگشته غواص ذهن من مهجور.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 268).