کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروانداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروانداختن
لغتنامه دهخدا
فروانداختن . [ ف ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) به پایین انداختن . فروافکندن . انداختن . رجوع به انداختن ، فروافکندن و فرو رها کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
ابط
لغتنامه دهخدا
ابط. [ اَ ] (ع مص ) فروانداختن .
-
هیلیدن
لغتنامه دهخدا
هیلیدن . [ دَ ] (مص ) فروگذاشتن و ترک دادن و فروانداختن . (برهان ) (آنندراج ). هلیدن . رجوع به هلیدن شود.
-
نگون گرداندن
لغتنامه دهخدا
نگون گرداندن . [ ن ِ گ َ دَ] (مص مرکب ) سرنگون کردن و فروانداختن : قوم فرعون همه رادر بن دریا راندوآنگهی غرق کندشان و نگون گرداند.منوچهری .
-
مراقبه
لغتنامه دهخدا
مراقبه . [ م ُ ق َ / ق ِ ب َ / ب ِ ] (ع مص ، اِمص ) مراقبة. رجوع به مراقبة و مراقبت شود. || ترسیدن و گردن فروانداختن . (غیاث اللغات ). رجوع به مراقبة و مراقبت شود. || به اصطلاح عرفا، حضور دل است با خدا و غیبت از ماسوا. (غیاث اللغات ). رجوع به مراقبت ...
-
اطیاف
لغتنامه دهخدا
اطیاف . [ اِطْ طیا ] (ع مص ) رفتن . || و عبارت لسان العرب چنین است : فروافکندن آنچه در درون کسی است . (از اقرب الموارد). فروانداختن آنچه در اجواف کسی است . (از متن اللغة). پلیدی انداختن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به حاجتگاه شدن . (منتهی ا...
-
بزبزة
لغتنامه دهخدا
بزبزة. [ ب َ ب َ زَ ] (ع مص ) سخت راندن و شتافتن . || گریختن . || بسیار جنبیدن . || باصلاح آوردن چیزی . || بسیار گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی آرام و تفته کردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ربودن چیزی را و فروانداختن ...
-
اندرانداختن
لغتنامه دهخدا
اندرانداختن . [ اَ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) فروانداختن . به پایین پرت کردن . به زیر انداختن : اگرهمچنان پیل نر به ما رسیدی ناچار پیل ما را بزدی و بزرگ خللی بودی ... از اتفاق نیک درین برگشتن بر جانب چپ آمد کرانه ٔ صحرا یکی بغل جویی و آب تنگ در او و پیلب...
-
انسال
لغتنامه دهخدا
انسال . [ اِ ] (ع مص ) زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بچه آوردن . (از اقرب الموارد). || فروافتادن پشم و افکندن آن را (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) . فروافتادن و بریده شدن پشم و پر. فرو افکندن . پر و پشم را. (از اقرب الم...
-
فرو
لغتنامه دهخدا
فرو. [ ف ُ ] (پیشوند، ق ) به معنی فرود. در زبان پهلوی فْرُت ، در پارسی باستان فْرَوَتا . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). فرود و زیر و تحت و پایین و شیب و نشیب و پست . (ناظم الاطباء). مقابل فرا و فراز به معنی بالا و بسوی بالا. این کلمه همواره بصورت ترکیب ...
-
القاء
لغتنامه دهخدا
القاء. [ اِ] (ع مص ) بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). افکندن . (ترجمان علامه ٔ تهذیب عادل ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). گویند: اءِلقِه ِ من یدک ؛ یعنی آن را از دست خود بیفکن ، و ألق به من یدک ، و ألقیت الیه المودة (و بالمودة)، یعنی دوستی خود را ب...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...