کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرهودی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرهودی
لغتنامه دهخدا
فرهودی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فرهود که پدر بطنی است . (منتهی الارب ). رجوع به فرهود و فراهید شود.
-
فرهودی
لغتنامه دهخدا
فرهودی . [ ف َ ] (ص ) کسی را گویند که در دین و ملت و مذهب خود راست و درست و راسخ باشد. (برهان ). دساتیری است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || نیم سوز. نیم سوخته . رنگ بگردیده در مجاورت آتش . (ازیادداشتهای مؤلف ).
-
فرهودی
لغتنامه دهخدا
فرهودی . [ ف ُ ] (اِخ ) لقب خلیل بن احمد است که منسوب به فرهود یا فراهید بوده و فراهید نام جد اوست . رجوع به فراهید شود.
-
جستوجو در متن
-
راست دین
لغتنامه دهخدا
راست دین . (ص مرکب ) حنیف . (منتهی الارب ). پاکدین . فرهودی .
-
فریوردین
لغتنامه دهخدا
فریوردین . [ ف َ ری وَ ] (ص مرکب ) راست دین و درست مذهب .(از برهان ). رجوع به فریور، فرهودی و فربودی شود.
-
فریورکیش
لغتنامه دهخدا
فریورکیش . [ ف َ ری وَ ] (ص مرکب ) فریوردین . راست دین وراست مذهب . رجوع به فرهودی ، فریور و فریوردین شود.
-
فریوری
لغتنامه دهخدا
فریوری . [ ف َ ری وَ ] (حامص ) راستی در دین و درستی در اعتقاد. (برهان ). ظاهراً مصحف فربودی است . رجوع به فربودی ، فرهودی و فریور شود.
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ )خلیل بن احمد فراهیدی یا فرهودی رجوع به خلیل شود.
-
خلیل
لغتنامه دهخدا
خلیل . [ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد فرهودی . رجوع به خلیل بن احمد فراهیدی شود.
-
فریور
لغتنامه دهخدا
فریور. [ ف َ ری وَ ] (ص ) راست و درست باشد چنانکه گویند فلان فریوردین و فریورکیش است ، یعنی راست کیش و درست مذهب است . (برهان ). ظاهراً از برساخته ها فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فربودی و فرهودی شود. || (اِ) نام گیاهی هم هست . (برهان ). نام گیاهی اس...
-
حنیف
لغتنامه دهخدا
حنیف . [ ح َ ] (ع ص ،اِ) مایل از هر دین باطل بسوی دین اسلام ثابت بر آن .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگشته از ملت های باطل . (ترجمان عادل بن علی ). || حاجی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در کلیات آمده در هر موضعی ا...
-
تهجی
لغتنامه دهخدا
تهجی . [ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع مص ) به هجا کردن سخن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حروف مقطعات خواندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمردن حروف به اسمهای آنان . (از اقرب الموارد). هجا کردن ؛ یعنی حروف مفرده را با همدیگر ترکیب دادن . (غیاث اللغات ) ...
-
خلیل
لغتنامه دهخدا
خلیل . [ خ َ ] (اِخ ) ابن احمد فراهیدی ، مکنی به ابوعبدالرحمن . بسال صد هجری قمری متولد شد و بسال 175 هَ . ق . درگذشت . ابوعبداﷲ محمدبن خلکان در رساله ٔ فرهنگ آورده که خلیل بن احمد نحوی عروضی بصری در اصل از اولاد ملوک عجم بود یعنی از ابناء ملوکی بوده...
-
پاکدین
لغتنامه دهخدا
پاکدین . (ص مرکب ) صاحب دین پاک . آنکس که اعتقاد پاک دارد.راست دین . فرهودی . (برهان ). حنیف مقابل ناپاکدین . و بددین : و این [ مردم ماوراءالنهر ] مردمانیند جنگی و غازی پیشه و تیرانداز و پاکدین . (حدود العالم ).بشنگل تو ای موبد پاکدین یکی نامه بنویس ...