کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرمانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرمانی
لغتنامه دهخدا
فرمانی . [ ف َ] (ص نسبی ) به فرمان . مطیع. فرمان بردار : گر بدو بنگری امروز یکی لحظت طاعتی گردد و بیچاره و فرمانی .ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
بی فرمانی
لغتنامه دهخدا
بی فرمانی . [ ف َ ](حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی فرمان . نافرمانی . فحشاء. (یادداشت مؤلف ). عصیان . تمرد. سرکشی : از حد و غایت بی فرمانی درمگذرکه پدیدار است اندازه ٔ بی فرمانی . منوچهری .گرم از پیش برانی تو بشوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمان...
-
بنده فرمانی
لغتنامه دهخدا
بنده فرمانی . [ ب َ دَ / دِ ف َ ] (حامص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبرداری کردن : کمین گشاده قضا بهر فتنه انگیزی اجل ببسته میان بهر بنده فرمانی . مجیر بیلقانی .شبه را کز سیه پوشی برآمد نام آزادی به از یاقوت اطلس پوش و داغ بنده فرمانی . خاقانی .خواجه برزد...
-
جستوجو در متن
-
گردن شقی
لغتنامه دهخدا
گردن شقی . [ گ َ دَ ش َ ] (حامص مرکب ) تکبر. گردنکشی . ایستادگی در مقابل فرمانی . و رجوع به گردن شقی کردن شود.
-
عامل نامه
لغتنامه دهخدا
عامل نامه . [ م ِم َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا فرمانی که در تصرف کردن اراضی و جز آن به شخص داده میشود. (ناظم الاطباء).
-
واجب الامتثال
لغتنامه دهخدا
واجب الامتثال . [ ج ِ بُل ْ اِ ت ِ ] (ع ص مرکب ) فرمانی که بجا آوردن آن فرض و لازم باشد. (ناظم الاطباء).
-
ژانویه
لغتنامه دهخدا
ژانویه . [ ژان ْ ی ِ ] (اِخ ) فرمانی که در تاریخ 17 ژانویه ٔ 1562 م . کاترین دمدیسی به پرتستانها داده و امتیازاتی به آنان اعطا کرد.
-
فرمان عنایت
لغتنامه دهخدا
فرمان عنایت . [ ف َ ن ِ ع ِ ی َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرمانی که محض از روی مهربانی نویسند و در آن مطلبی دیگر نباشد. (آنندراج ).
-
روانامه
لغتنامه دهخدا
روانامه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرمانی که رئیس کشوری به کنسولهای بیگانه میدهد و آنها را برای انجام مأموریت خود مجاز مینماید. (از لغات فرهنگستان ).
-
باغیگری
لغتنامه دهخدا
باغیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عصیان . بی فرمانی . (آنندراج ) : گروهی ز عقل و سیاست بری در آنجا زده کوس باغیگری .ملاعبداﷲ هاتفی (ازآنندراج ).
-
اکزه کواتور
لغتنامه دهخدا
اکزه کواتور. [ اِ زِ ] (فرانسوی ، اِ) روانامه . فرمانی که رئیس کشور به کنسولهای بیگانه می دهد و آنها را برای انجام مأموریت خود مجاز می نماید. (از لغات فرهنگستان ).
-
لاحکم الا
لغتنامه دهخدا
لاحکم الا. [ ح ُ م َ اِل ْ لا لِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی فرمانی نیست جز خدای تعالی را. شعار خوارج به روز صفین و نهروان . قول خوارج نهروان برخلاف امر حکمین .
-
اطلس پوش
لغتنامه دهخدا
اطلس پوش . [ اَ ل َ ] (نف مرکب ) آن که اطلس پوشد. پوشنده ٔ جامه ٔ اطلس : شبه را کز سیه پوشی برآمد نام آزادی به از یاقوت اطلس پوش و داغ بنده فرمانی .خاقانی .