کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرماندار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرماندار
لغتنامه دهخدا
فرماندار. [ ف َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کسی که کارهای شهری را اداره کند. (یادداشت به خط مؤلف ). حاکم . عامل .
-
جستوجو در متن
-
فرمانداری
لغتنامه دهخدا
فرمانداری . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل فرماندار حکومت . اداره کردن شهر. || (اِ مرکب ) اداره ای که فرماندار ریاست آن را به عهده دارد. از واحدهای استانداری و خود شامل چند واحد کوچکتر به نام بخشداری است .
-
بخشدار
لغتنامه دهخدا
بخشدار. [ ب َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ بخش . || (اصطلاح اداری و سیاسی ) کسی که امور یک بخش را تحت نظر فرماندار اداره می کند.
-
بزرگ فرمدار
لغتنامه دهخدا
بزرگ فرمدار. [ ب ُ زُ ف َ م َ ] (اِ مرکب ) وزیر اعظم . (یادداشت بخط دهخدا). بزرگ فرماندار.
-
دانرمون
لغتنامه دهخدا
دانرمون . [ رِ م ُ ] (اِخ ) یا دامرمون . شارل ماری دو. ژنرالی فرانسوی ، فرماندار الجزایر. متولد 1783 و مقتول در 1837 م . .
-
ژولین
لغتنامه دهخدا
ژولین . [ ی َ ] (اِخ ) کنت . نام شخصیتی موهوم که گویند فرماندار آندالوزی بود. وی بر اثر حس کینه کشی در سال 711 م . مدخل اسپانیا را به روی مُرها بگشود.
-
شهریار
لغتنامه دهخدا
شهریار. [ ش َ ] (اِخ ) ابن کیخسرو (نصیرالدوله ) (717 - 725 هَ . ق .). حاکم و فرماندار کلارستاق در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 206).
-
بالتیمور
لغتنامه دهخدا
بالتیمور. [ م ُ ] (اِخ ) (جورج کالورت ) مالک بزرگ انگلیسی متولد یورکشایر انگلیس بنیان گذار کلنی ماری لنداز آمریکا (بالتیمور) و فرماندار همان ناحیه (1580 - 1632 م .). نام مرکزی ناحیه ٔ مری لند از نام اوست .
-
حسام نظام
لغتنامه دهخدا
حسام نظام . [ ح ُ ن ِ ] (اِخ ) اولین فرماندار حکومت مشروطه ٔ ایران در مراغه بوده است . رجوع به تاریخ مشروطه ٔ ایران کسروی چ 4 امیرکبیر ص 816 شود.
-
دارالامارة
لغتنامه دهخدا
دارالامارة. [ رُل ْ اِ رَ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ امیر. حاکم نشین . ارگ . شهری که فرماندهی ایالت در آن است . مقر فرماندار : در هر جانب دارالاماره دیوانی مرتب . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 52).
-
وزرگ
لغتنامه دهخدا
وزرگ . [ وُ زُ ] (ص ) بر وزن و معنی بزرگ است چه در کلام فارسی بای ابجد و واو به هم تبدیل می یابند و به عربی عظیم گویند. (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء).- وزرگ فرماندار، وزرگ فرماذار ؛ رئیس الوزراء. (ایران در زمان ساسانیان 67). ...
-
کاردار
لغتنامه دهخدا
کاردار. (اِخ ) یکی از پسران سه گانه ٔ وزرگ فرماندار مهر نرسه که مانند پسران دیگر برای او در اردشیر خوره قریه ای با آتشگاه بنا نمود و کاردار در زمان حیات پدر خویش بمقام ارتشتاران سالار یا سپهسالار بزرگ رسید. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان کریستنسن چ ...
-
انجمن نظارت
لغتنامه دهخدا
انجمن نظارت . [اَ ج ُ م َ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انجمن نظار شورایی است که در انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا و انجمن شهرداری بدعوت فرماندار یا بخشدار هر محل برای نظارت در انتخابات تشکیل میشود.
-
داردانوس
لغتنامه دهخدا
داردانوس . (اِخ ) مؤسس و فرماندار قدیم مملکت تروآ بوده است . بنابر اساطیر یونانی پسر ابوالالهة (مشتری ) است . در شهر کورته (قوریته ) واقع در ناحیه ٔ قدیم اتروریا (در ایتالیا) بدنیا آمد و چون برادر خود یاسیون را کشت ناچار شد ترک دیار خویش کند و هنگام...