کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرقة
لغتنامه دهخدا
فرقة. [ ف َ رِ ق َ ] (ع ص ) پراکنده گیاه : ارض فَرِقة؛ زمین پراکنده گیاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
فرقة
لغتنامه دهخدا
فرقة. [ ف ِ ق َ ] (ع اِ) خیک نیک پر که تا قدری از آن فارغ نکنند دوغ زدن نتوانند. || گروه مردم . ج ، فِرَق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، افارقة. جج ، افراق . جمع جمعالجمع، افاریق . (از منتهی الارب ). جمع در شعر به صورت افارق ، افراق و افاریق آم...
-
فرقة
لغتنامه دهخدا
فرقة. [ ف ُ ق َ ] (ع اِمص ) جدائی . اسم است مفارقت را. (منتهی الارب ). اسم به معنی افتراق . (اقرب الموارد). فرقت . رجوع به فرقت شود.
-
واژههای مشابه
-
هزار فرقه زدن
لغتنامه دهخدا
هزار فرقه زدن . [ هََ / هَِ ف ِ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به کنایت ، به این در و آن در زدن . به هر کاری راضی بودن و تلاش کردن بسیار برای زندگی یا رسیدن به مقصود.
-
واژههای همآوا
-
فرقت
لغتنامه دهخدا
فرقت . [ف ُ ق َ ] (ع اِمص ) فرقة. جدایی و مفارقت . (ناظم الاطباء). مقابل وصل . (یادداشت به خط مؤلف ) : کیست کز وصل تو ندارد سودکیست کش فرقت تو نگزاید؟ دقیقی .ز آرزوی بچه ٔ رز دل او خسته و ریش گفت کِم صبر نمانده ست در این فرقت بیش رفت سوی رَز با تاخت...
-
جستوجو در متن
-
اکادید
لغتنامه دهخدا
اکادید. [ اَ ] (ع اِ) فرقه فرقه . گویند: رأیتهم اکادید؛ دیدم ایشان را فرقه فرقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قوم فرقه فرقه . (آنندراج ). دسته دسته . گروه گروه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکداد و اکدة شود.
-
هم چشم
لغتنامه دهخدا
هم چشم . [ هََ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) برابر و مقابل و رقیب . (آنندراج ) : آزادخان از فرقه ٔ غلزه ای و هم چشم با فرقه ٔ ابدالی بود. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
بتری
لغتنامه دهخدا
بتری . [ ب َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به جمعی از شیعه از فرقه ٔ زیدیه که دو فرقه ٔ دیگر دارند: یکی جارودیه و دیگری سلیمانیه . (از انساب سمعانی ). و رجوع به بتریه شود.
-
خرازیان
لغتنامه دهخدا
خرازیان . [ خ َرْ را ] (اِخ ) نام فرقه ای است از صوفیان بر طریقت ابوسعید خراز. نام دیگر این فرقه ، خرازیه است . (کشف المحجوب هجویری ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اصرم ، رئیس بدعیة، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). پیشوای فرقه ٔ بدعیه ، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . (بیان الادیان ). و رجوع به بدعیة شود.
-
شیخیة
لغتنامه دهخدا
شیخیة. [ ش َ خی ی َ ] (اِخ ) نام گروهی از فرقه ٔ شاذلیه که مؤسس این فرقه عبدالقادرمحمد (951 - 1023 هَ . ق .) ملقب به سیدی شیخ بوده است و مرکز این فرقه در مرز جنوبی جزائر و مراکش می باشد. (از دائرةالمعارف اسلامی ). رجوع به شاذلیة شود.
-
بیرمیة
لغتنامه دهخدا
بیرمیة. [ ب َ رَ می ی َ ] (اِخ ) فرقه ای منسوب به بیرم و آن یکی از فرقه های دراویش در آنکارا است که بیرم آن را تشکیل داد. این فرقه شعبه ای از نقشبندیه است و در استانبول تأسیساتی دارد. (از دائرة المعارف اسلامی ). رجوع به بیرام شود.