کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرفیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرفیون
لغتنامه دهخدا
فرفیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) دارویی است . (منتهی الارب ). گیاهی است دارویی . فربیون . رجوع به فربیون شود.
-
جستوجو در متن
-
اربیون
لغتنامه دهخدا
اربیون . [ ] (معرب ، اِ) فرفیون . (اختیارات بدیعی ). رجوع به فرفیون شود.
-
خاراقیاس
لغتنامه دهخدا
خاراقیاس . (اِ) قسمی از فرفیون است .
-
کروش الغنم
لغتنامه دهخدا
کروش الغنم . [ ] (ع اِ مرکب ) فرفیون . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفیون شود.
-
فرصریون
لغتنامه دهخدا
فرصریون . [ ] (معرب ، اِ) فرفیون است . (فهرست مخزن الادویه ). فربیون . افربیون . افریبیون . فرفیون . ماکوب . رجوع به فربیون شود.
-
افرفیون
لغتنامه دهخدا
افرفیون . [ ] (اِ) فرفیون . در الابنیه ، فرفیون را در باب الف آورده است بصورت افرفیون . (یادداشت دهخدا).
-
تاکوب
لغتنامه دهخدا
تاکوب . (اِ) بلغت اهل بربر دوایی است که آن را فرفیون خوانند، گزندگی جانوران را نافع است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مأخوذ از بربری ، فرفیون . (ناظم الاطباء). رجوع به تاکوت و فرفیون و فربیون شود.
-
گاوطنبوسک
لغتنامه دهخدا
گاوطنبوسک . [ طَم ْ س َ ] (اِ مرکب ) فربیون . فرفیون . جوزالقی . لبان مغری .
-
لبانة
لغتنامه دهخدا
لبانة. [ ؟ ن َ ](اِ) اسم مغربی فرفیون است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
فوطینوس
لغتنامه دهخدا
فوطینوس . (معرب ، اِ) به رومی جلنار است ، و فرفیون را نیز نامند، و خیربو را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
حافظالاطفال
لغتنامه دهخدا
حافظالاطفال . [ ف ِ ظُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) حافظالنحل . فرفیون . (فهرست مخزن الادویة). افریون . (اختیارات بدیعی ).
-
حافظالنحل
لغتنامه دهخدا
حافظالنحل . [ ف ِ ظُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حافظالاطفال . (اختیارات بدیعی ). فرفیون . (اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویة).
-
فربیون
لغتنامه دهخدا
فربیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) فرفیون . دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان ). افربیون . از یونانی اوفوربیون . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب خوانند. باید که چون فرفیون را از درخت گیر...
-
صمغ شجرةالشوک
لغتنامه دهخدا
صمغ شجرةالشوک . [ ص َ غ ُ ش َ ج َ رَ تِش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) به معنی فرفیون است . رجوع بدان کلمه شود.