کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف َ ] (اِ) جوجه و بچه ٔ مرغ خانگی را گویند. (برهان ). ظاهراً فرخ به خای معجمه را به غین خوانده اند و آن لفظ عربی است . (حاشیه ٔ برهان از سراج اللغات ). رجوع به فَرْخ شود.
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف َ ] (اِخ ) نام دو منزل از منازل قمر است . ابوریحان نویسد: منزل بیست وششم فرغ نخستین و نام منزل بیست وهفتم فرغ دوم و نیز پیشین و پسین گویند. و هر یکی از این دو فرغ دو ستاره است روشن و یک از دیگر به چند نیزه ای دور شده و بر پهنا و همه از صورت...
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف َ ] (ع اِ) جای برآمدن آب از دلو از مابین دسته ٔ آن . (منتهی الارب ). مخرج الماء من الدلو بین العرافی . (اقرب الموارد). || خنور با دوشاب . (منتهی الارب ). ظرفی که در آن شیره باشد. || زمین خشک بی گیاه . (اقرب الموارد).
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف َ رِ ] (ع ص ) پردازنده از کاری . (منتهی الارب ). فارغ . (از اقرب الموارد).
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف ِ ] (ع اِمص ) پرداخت . (منتهی الارب ). فراغ . (اقرب الموارد). رجوع به فراغ شود.
-
فرغ
لغتنامه دهخدا
فرغ . [ ف ُ ] (ع ص ) کمان بی وتر. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
فرغ مقدم
لغتنامه دهخدا
فرغ مقدم . [ ف َ غ ِ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
-
فرغ مؤخر
لغتنامه دهخدا
فرغ مؤخر. [ ف َ غ ِ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
-
فرغ نخستین
لغتنامه دهخدا
فرغ نخستین . [ ف َ غ ِ ن ُ / ن َ خ ُ ] (اِخ ) منزل بیست وششم از منازل قمر. (از التفهیم ابوریحان بیرونی ). رجوع به فرغ و فرغ الدلو و فرغ مقدم شود.
-
فرغ الحفر
لغتنامه دهخدا
فرغ الحفر. [ ف َ غُل ْ ح َ ف َ ] (اِخ ) شهری است مر تمیم را. (منتهی الارب ). شهری است تمیم را بین شقیق و أود و خفاف و در آن گرگهاست که مردمان را خورند. (معجم البلدان ).
-
فرغ الدلو
لغتنامه دهخدا
فرغ الدلو. [ ف َ غُدْ دَل ْوْ ] (اِخ ) نام دو منزل است مر ماه را از برج حوت و هر واحد آن دو ستاره است و میان هر دو ستاره به قدر یک نیزه مسافت به نظر می آید. (منتهی الارب ). یکی را فرغ الدلو مقدم و دیگری را فرغ الدلو مؤخر نامند و آن دو منازل بیست وشش...
-
فرغ القبة
لغتنامه دهخدا
فرغ القبة. [ ف َ غُل ْ ق ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است مر تمیم را. (منتهی الارب ). شهری است مر تمیم را بین شقیق و أود و خفاف و در آن گرگها است که مردمان را خورند. (معجم البلدان ).
-
فرغ المقدم
لغتنامه دهخدا
فرغ المقدم . [ ف َ غُل ْ م ُ ق َدْ دَ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.
-
فرغ المؤخر
لغتنامه دهخدا
فرغ المؤخر. [ ف َ غُل ْ م ُ ءَخ ْ خ َ ] (اِخ ) رجوع به فرغ و فرغ الدلو شود.