کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرعون ثانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرعون ثانی
لغتنامه دهخدا
فرعون ثانی . [ ف ِ ع َ ن ِ ثا ](اِخ ) لقب ولیدبن عبدالملک پادشاه مصر. (از تاریخ حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 253). این شخص نامش ولیدبن عبدالملک نبوده است و شاید منظور از فرعون ثانی رامسس دوم باشد. رجوع به تاریخ ملل شرق آلبر ماله و ژول ایزاک ترجمه ٔ ...
-
واژههای مشابه
-
فرعون مقدونی
لغتنامه دهخدا
فرعون مقدونی .[ ف ِ ع َ ن ِ م َ ] (اِخ ) عنوان پادشاهان بطالسه ٔ مصر است . رجوع به ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 2161 شود.
-
فرعون وار
لغتنامه دهخدا
فرعون وار.[ ف ِ ع َ / عُو ] (ص مرکب ، ق مرکب ) آنکه زور گوید و سرکشی کند یا خود را خداوند جهان خواند : فرعون وار لاف اناالحق همی زنی وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست .سعدی .
-
آل فرعون
لغتنامه دهخدا
آل فرعون . [ ل ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) کسان فرعون .- مؤمن آل فرعون ؛ گویند از آل او تنها خِربیل یا شمعان نام ایمان داشت و ایمان خویش می نهفت . و بعضی گویند سه تن بوده اند که ایمان داشته اند، خربیل و آسیه زن فرعون و آن مرد که قصد قتل موسی را بموسی خبر دا...
-
جام فرعون
لغتنامه دهخدا
جام فرعون . [ م ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) نام جامی که فرعون در آن شراب میخورد. پیاله ٔ خاص فرعون . جام شرابخوری فرعون . و رجوع به جام فرعونی و فرعونی جام شود.
-
اصابع فرعون
لغتنامه دهخدا
اصابع فرعون . [اَ ب ِ ع ِ ف ِ ع َ / عُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شبیه مراوید است در درازی انگشت و از بحر حجاز آنرا می آورند. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). چیزیست مشابه به مرو در درازی انگشتی ، ازدریای حجاز آید، برای التیام جراحات علی الفور مجربست . ...
-
باغ فرعون
لغتنامه دهخدا
باغ فرعون . [ غ ِ ف ِ ع َ ] (اِخ ) در حوالی قاهره از توابع کشور مصر (کرسی آن مملکت ) باغی است که آنرا باغ فرعون گویند و در آنجا درخت بلسان است که روغن آن در نزد اطبای عالم اعتبار و اشتهار دارد و آن درخت را تخم بسیار است و لیکن آن را بهر جا که میکارند...
-
جستوجو در متن
-
وادی قدس
لغتنامه دهخدا
وادی قدس . [ ی ِ ق ُ ] (اِخ ) کنایه از آسمان است که عیسی به آن عروج کرد : چون مسیح از ایمان یهود مأیوس گشت سیاحت اختیار فرمود چندگاه در اطراف جهان سیر کرده در اثناء اسفار نزول مایده واقعشد و در کرت ثانی که به موجب حکم ربانی به بیت المقدس مراجعت فرمو...
-
صوعن
لغتنامه دهخدا
صوعن . [ ] (اِخ ) (محل قدم یا جداکننده ) شهری در ساحل دریای مصر، یونانی ها طانس نامیده و فعلاًآنرا صان گویند و بر یکی از فروع نیل واقع و در طرف شرقی آن همواره وسعت و فراخی است که آنرا بلاد صوعن نامند. (مزامیر 78:12) پوشیده نماند که صوعن شهر قدیمی است...
-
یوسف
لغتنامه دهخدا
یوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن یعقوب . از انبیای معروف بنی اسرائیل و یکی از دوازده فرزند یعقوب پیغمبر بود و حسن او شهرت جهانگیر داشت . به عزیزی مصر رسید. داستان او چنین است که شبی در خواب دید که خورشید و ماه و یازده ستاره پیش پایش سر نهاده اند. رؤیای خوی...
-
شفقت
لغتنامه دهخدا
شفقت . [ ش َ ف َ ق َ / ش َ ق َ ] (از ع ، اِمص ) مهربانی . مهر. برّ. رحمت . رأفت . عطوفت . (یادداشت مؤلف ). مهربانی و ترحم و رحم و نرم دلی و ملایمت و مرحمت و عنایت و نوازش و دلنوازی و ملاطفت . (ناظم الاطباء). شفقت که بعضیها به تشدید قاف خوانند در اص...
-
ل
لغتنامه دهخدا
ل . [ ل ِ ] (ع حرف ) را. مَر. (نصاب الصبیان ).برای ِ. از برای ِ. بهرِ. از جهت ِ. برون : چو بدره مهر کند مهر اوست للشعراچو باره داغ کند مهر اوست للزوار. عنصری .گفت ﷲ را، گفت برای خدا. لمصلحة؛ مصلحتی را. ﷲ؛ خدا را، برای خدا. لذلک ؛ لهذا، از برای این . ...
-
مقدمه
لغتنامه دهخدا
مقدمه . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) اول از هر چیزی و جزء پیشین و نخستین از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- در مقدمه ؛ از پیش . پیشاپیش . جلوتر : و در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او. (جهانگشای...