کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرطیسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرطیسة
لغتنامه دهخدا
فرطیسة. [ ف ِ س َ ] (ع اِ) بینی خوک . (منتهی الارب ). فرطوسة. انف خوک . ج ، فراطیس . (اقرب الموارد). || نوک بینی . (منتهی الارب ). پوزه . (یادداشت به خط مؤلف ).- منیعالفرطیسة ؛ منیعالحوزة. (منتهی الارب ).|| نره ٔ خوک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
فرطوسة
لغتنامه دهخدا
فرطوسة. [ ف ُ س َ ] (ع اِ) بینی خوک . (منتهی الارب ). فرطیسة. انف خوک . (اقرب الموارد). پوز. پوزه . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فرطیسة شود.
-
فلطیسة
لغتنامه دهخدا
فلطیسة. [ ف ِ س َ ] (ع اِ) سر بینی خوک .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فرطوسه . فرطیسه .
-
فرطسة
لغتنامه دهخدا
فرطسة. [ ف َ طَ س َ ] (ع مص ) کشیدن خوک فرطیسة (بینی ) خود را و دراز کردن آن . (منتهی الارب ). کشیدن خنزیر فرطوسه ٔ خود را. (اقرب الموارد).
-
فطیسة
لغتنامه دهخدا
فطیسة. [ ف ِطْ طی س َ ] (ع اِ) بینی خوک . || بینی خوک و گرداگرد آن . || لب مردم . || لفج هرجانور ذی خف . || خرطوم ددان . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به فرطیسة و فرطوسة شود.
-
فنطیسة
لغتنامه دهخدا
فنطیسة. [ ف ِ / ف َ س َ] (ع اِ) بینی خوک . (منتهی الارب ). و بینی گرگ را هم گفته اند. (اقرب الموارد): هو منیعالفنطیسة؛ یعنی استوار رای و دانش و صاحب ننگ و عار است . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به فرطوسة و فرطیسة شود.
-
پوزه
لغتنامه دهخدا
پوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) پیرامون و گرداگرد دهان . پوز. فرطوسه . فرطیسه . بتفوز. مجموع دهان و فکین حیوان . فوز. زفر. بدفوز. فریش . فش . فرنج . فوزه . تانول . (لغت نامه ٔ اسدی ) . کلفت . || دهان بند. فنطیسة. فطیسة. || تنه ٔ درخت . (برهان ). پوز. (برهان ...
-
پوز
لغتنامه دهخدا
پوز. (اِ) پیرامون دهان . پوزه . بتفوز. فطیسة. فنطیسة. فرطوسة. فرطیسة. ودر لغت نامه ٔ اسدی نخجوانی آمده است : پوز و بتفوز، این هر دو نام بمردم و بهایم توان گفت . زفر. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و صاحب غیاث اللغات گوید: بینی چهارپایان و چهره ٔ بهایم . پوژ....