کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرطوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرطوس
لغتنامه دهخدا
فرطوس . [ ف َ ] (اِخ ) مبارزی است از لشکر افراسیاب و ضابط چغان بوده که موضعی است از ترکستان . (برهان ). نام پهلوان تورانی است . (ولف ) : سر سرفرازان و فرطوس نام برآرد ز گودرز و از طوس کام .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
گردسوز
لغتنامه دهخدا
گردسوز. [ گ ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) قسمی لامپا که فتیله ٔ آن گرد است و بر گرد لوله برآمده . چراغ گردسوز که فتیله ٔ آن بر گرداستوانه ای پیچیده است و شعله ٔ مستدیر دارد. || سوزنده ٔ گِرد (شهر). سوزنده ٔ شهر : چغانی چو فرطوس لشکرفروزگهار گهانی گو گردسو...
-
توران زمین
لغتنامه دهخدا
توران زمین . [ زَ ] (اِخ ) توران زمی . مملکت توران . سرزمین توران : برفتش سیاوخش و آن را بدیدمر آن را ز توران زمین برگزید. فردوسی .به منشور و فرطوس و خاقان چین بدان نامداران توران زمین . فردوسی .به توران زمین زادی از مادرت هم آنجا بد آرام و آبشخورت ....
-
لشکرفروز
لغتنامه دهخدا
لشکرفروز. [ ل َ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) لشکرافروز. رجوع به لشکرافروز شود : سپهدار پیروز و لشکرفروزهم او را بود کشور نیمروز. فردوسی .دو جنگ گران کرده شد در سه روزچهارم سیاوخش لشکرفروز. فردوسی .چو بندوی خراد لشکرفروزچو نستوه لشکرکش نیوسوز. فردوسی .پدرت آن...
-
باآفرین
لغتنامه دهخدا
باآفرین . [ ف َ ] (ص مرکب ) لایق تحسین . قابل ، درخور تقدیس : خردمند گفتا بشاه زمین که ای نیک خو، شاه باآفرین . دقیقی .بدان بادپایان باآفرین بآب اندرون غرقه کردند زین . فردوسی .برآمد یکی باد باآفرین هوا گشت خندان و روی زمین . فردوسی .که خواهم که بینم...