کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرضه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فرضة
لغتنامه دهخدا
فرضة. [ ف َ ض َ ] (ع مص ) کلانسال گردیدن گاو. (منتهی الارب ). رجوع به فراضة شود.
-
فرضة
لغتنامه دهخدا
فرضة. [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) جایی است به کنار فرات . (منتهی الارب ). رجوع به فرضة نعم شود.
-
فرضة
لغتنامه دهخدا
فرضة. [ ف ُ ض َ ] (اِخ ) دهی است به بحرین مر بنی عامر را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
فرضة
لغتنامه دهخدا
فرضة. [ ف ُ ض َ ] (ع اِ) دهانه ٔ جوی . (منتهی الارب ). رخنه ای که آب از آن سرازیر شود و رخنه ای که از آن آب کشند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوراخ دیوار و مانند آن . (اقرب الموارد). || دهان دوات . (منتهی الارب ). موضع نقس دوات . || جایی از کما...
-
فرضة نعم
لغتنامه دهخدا
فرضة نعم . [ ف ُ ض َ ت ُ ن ُ ] (اِخ ) بر ساحل فرات است و ابن کلبی گوید: به نام حسان بن تبع اسعد ابی کرب حمیری که او را «نُعْم » میخواندند، نامیده شد. (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
فرزه
لغتنامه دهخدا
فرزه . [ ف َ زَ / زِ ] (اِ) به معنی فَرَزد است که نوعی از سبزه ٔ تر و تازه باشد و آن را فریز میگویند. (برهان ). فرز.فرزد. فریز. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : از خانه چو رفت بر سر کوی چون فرزه نشست بر لب جوی .نظامی .
-
فرزه
لغتنامه دهخدا
فرزه . [ ف ُ زَ / زِ ] (اِ) کنار رودخانه و دریا است که محل عبور کشتیها باشد. (برهان ). رجوع به فرز و فرضة شود.
-
جستوجو در متن
-
فرزه
لغتنامه دهخدا
فرزه . [ ف ُ زَ / زِ ] (اِ) کنار رودخانه و دریا است که محل عبور کشتیها باشد. (برهان ). رجوع به فرز و فرضة شود.
-
تینا
لغتنامه دهخدا
تینا. (اِخ ) فرضه است بر دریای شام . (منتهی الارب ). || طورتَینا یا طورتِینا به مد و قصر، همان طورسینا است . (منتهی الارب ).
-
فرز
لغتنامه دهخدا
فرز. [ ف ُ ] (اِ) سبزه ٔ تروتازه . رجوع به فِرز شود. || غلبه و زیادتی . || کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و از آنجا راهی شوند. (برهان ). رجوع به فُرضة شود.
-
کهستان
لغتنامه دهخدا
کهستان . [ ک ُ هَِ ] (اِخ ) در دو شاهد زیر ظاهراً ناحیتی در قفقاز : چند جویم به کهستان که نماند اهل دلی آنچه جویم به کهستان به خراسان یابم . خاقانی .از آن سوی کهستان منزلی چندکه باشد فرضه ٔ دریای دربند.نظامی .
-
ملیقة
لغتنامه دهخدا
ملیقة. [ م َ ق َ ] (ع اِ) دوات که سیاهی آن درست کرده و لیقه داده باشند در آن . (منتهی الارب ). دواتی که در آن مرکب و سیاهی با لیقه انداخته باشند. (ناظم الاطباء). دوات . فرضه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ادوالا
لغتنامه دهخدا
ادوالا. [ اَ دُ ] (اِخ ) فرضه ٔ بحریه در مقاطعه ٔ گُتِبُرگ و بُهوس سوئد. عدد سکنه ٔ آن 4000 تن و تجارت آن چوب و قطران و غیره است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).