کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرش انداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرش انداز
لغتنامه دهخدا
فرش انداز. [ ف َ اَ ] (نف مرکب ) فرش افگن . فراش . || (اِ مرکب ) مساحت مضروب جایی . سطحی که فرش در آن گسترده شود. (یادداشت به خط مؤلف ) : ... و طول فرش انداز ایوان چهل وهشت ذرع . (از سفرنامه ٔ ناصرالدین شاه ). رجوع به فرش شود.
-
واژههای مشابه
-
کهن فرش
لغتنامه دهخدا
کهن فرش . [ ک ُ هََ / هَُ ف َ ] (اِ مرکب ) فرش قدیمی . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از زمین است که به عربی ارض گویند. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از زمین . ارض . (فرهنگ فارسی معین ) : جای و علفش نه زین کهن فرش از خوشه ٔ چرخ و گوشه ٔ عرش .خاقانی (تحفة...
-
فرش ازل
لغتنامه دهخدا
فرش ازل . [ ف َ ش ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از لوح ازل است : عمر بر آن فرش ازل بافته آنچه شده باز بدل یافته . نظامی .رجوع به فرش و لوح ازل شود.
-
فرش باستان
لغتنامه دهخدا
فرش باستان . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش خاک که کنایه از زمین باشد و عربان ارض گویند. (برهان ).
-
فرش خاک
لغتنامه دهخدا
فرش خاک . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (آنندراج ) (برهان ).
-
فرش دورنگ
لغتنامه دهخدا
فرش دورنگ . [ ف َ ش ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از روزگار است به اعتبار شب و روز. || کنایت از زمین هم هست . (برهان ).
-
فرش عاج
لغتنامه دهخدا
فرش عاج . [ ف َ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایت از برف که روی زمین را سفید کرده باشد. (از برهان ).
-
فرش کردن
لغتنامه دهخدا
فرش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گسترانیدن فرش در جایی . || پوشانیدن کف حیاط یا اطاق یا جای دیگر با آجر، سنگ و جز آن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
فرش افگن
لغتنامه دهخدا
فرش افگن .[ ف َ اَ گ َ ] (نف مرکب ) فراش . فرش گستر : فرش افگن صدر تست عیوق چوبک زن بام تست فرقد. حسین آوی (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 134).رجوع به فراش و فرش شود.
-
فرش الجبا
لغتنامه دهخدا
فرش الجبا. [ ف َ شُل ْ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز. (معجم البلدان ).
-
فرش تنان
لغتنامه دهخدا
فرش تنان . [ ف َ ت َ ] (اِ) کنایت از روحانیان بود.(انجمن آرا) (آنندراج ). شاهدی برای آن یافته نشد.
-
هفت فرش
لغتنامه دهخدا
هفت فرش . [ هََ ف َ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت طبقه ٔ زمین باشد. (برهان ).
-
سبز فرش
لغتنامه دهخدا
سبز فرش . [س َ ف َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : شنیدم که بالای این سبز فرش خروسی سپید است در زیر عرش .نظامی .
-
فیروزه فرش
لغتنامه دهخدا
فیروزه فرش . [ زَ / زِ ف َ ] (ص مرکب ) هر جا که فرش آن از پیروزه باشد. || هر جا که از پارچه یا فرش یا رخام پیروزه ای و مانند آن فرش شده باشد : چون گل از این پایه ٔ فیروزه فرش دست به دست آمده تا ساق عرش .نظامی .