کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرشته زاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرشته زاده
لغتنامه دهخدا
فرشته زاده . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ دَ / دِ ](اِخ ) نام یکی از پیروان فضل اﷲ حروفی و از فرقه ٔ بکتاشیه است که کتابهای ضاله ٔ خود را به نام جاویدان انتشار میدادند. فرشته زاده جاویدانی به نام عشق نامه دارد. رجوع به ج 3 از تاریخ ادبی ادوارد براون ، از سعدی ...
-
واژههای مشابه
-
فرشته جان
لغتنامه دهخدا
فرشته جان . [ ف ِ رِ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جویم بخش جویم شهرستان لار، واقع در سه هزارگزی جنوب باختر جویم .ناحیه ای است جلگه ای ، گرمسیر و دارای 184 تن سکنه است . از قنات و چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه و خرما است . اهالی به کشاورزی و...
-
فرشته ٔ روزی
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ روزی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ ] (اِخ ) میکائیل : بر آسمان فرشته ٔ روزی به بخت من منسوخ کرد آیت رزق از ادای نان .خاقانی .رجوع به میکائیل شود.1
-
فرشته ٔ سحاب
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ سحاب . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ س َ ] (اِخ ) کنایت از میکائیل علیه السلام . (برهان ) (آنندراج ).فرشته ٔ روزی . رجوع به میکائیل و فرشته ٔ روزی شود.
-
فرشته ٔ مرگ
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ مرگ . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ م َ ] (اِخ ) عزرائیل . فرشته ٔ جان ستان : یارب ار فانی کنی ما را به تیغ دوستی مر فرشته ی ْ مرگ را با ما نباشد هیچ کار. سنائی .رجوع به عزرائیل و فرشته ٔ جان ستان شود.
-
فرشته ٔ وحی
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ وحی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) جبرئیل . روح القدس . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به جبرئیل شود.
-
فرشته ٔ یارب
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ یارب . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ رَ ] (اِخ ) ملک مقرب خدا : همیشه من ز خدا دولت وصال تو خواهم بود که وقت دعا بگذرد فرشته ٔ یارب .کمال خجندی .
-
هفت فرشته
لغتنامه دهخدا
هفت فرشته . [ هََ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) هفت فرشته ٔ ایام هفته : اوریائیل ، جدیائیل ، شمائیل ، رفائیل ، عنائیل ، جبرائیل و عزرائیل .
-
پیر فرشته
لغتنامه دهخدا
پیر فرشته . [ رِ ف ِ رِ ت َ ] (اِخ ) خواجه ابوالوفاء خوارزمی . از کبار اولیا. مردی فرشته سرشت و خوش خلق و بعلوم ظاهریه و حقیقیه و علوم غریبه دانا و در علم ادوار و موسیقی بی نظیر روزگار خود. این رباعی حاکی از طبع شعر و شاعری اوست :بد کردم و اعتذار بدت...
-
فرشته ٔ جان ستان
لغتنامه دهخدا
فرشته ٔ جان ستان . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ی ِ س ِ ] (اِخ ) عزرائیل . فرشته ٔ مرگ . ملک الموت . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به عزرائیل و فرشته ٔ مرگ شود.
-
جستوجو در متن
-
مردم زاد
لغتنامه دهخدا
مردم زاد. [ م َ دُ ] (ن مف مرکب ) آدمیزاد.(برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ) (جهانگیری ). زاده ٔ آدمی . انسان . (ناظم الاطباء) : فرشته است به علم و بهیمه است به جهل میان هر دو منازع نماند مردم زاد. مولوی (از جهانگیری ). || مردم زاده . نجیب ...
-
فریشته خو
لغتنامه دهخدا
فریشته خو. [ ف ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه خوی فریشتگان دارد. فرشته خو : ای ملک زاده ٔ فریشته خوای به تو شادمان دل احرار. فرخی .رجوع به فرشته خو و مدخل بعد شود.
-
اسحاق افندی
لغتنامه دهخدا
اسحاق افندی . [ اِ اَ ف َ ] (اِخ ) وی در سال 1291 هَ. ق . کتابی بزبان ترکی موسوم به کشف الاسرار و دفع الاشرار منتشر کرد و آن ردّی است بر عقاید و افکار حروفیه و بکتاشیه . وی در موضوع مزبور بوسعت علم و اطلاع موصوف است و از آن تعالیم و مبادی که برخلاف آ...