کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرستنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرستنده
لغتنامه دهخدا
فرستنده .[ ف ِ رِ ت َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه میفرستد. (یادداشت به خط مؤلف ). باعث . (مهذب الاسماء). مرسل . که کسی یاچیزی را به جایی فرستد. مقابل فرستاده : که ایدر فرستنده ٔ تو که بودکه را خواستی زین دلیران بسود. فردوسی .به زنهار گفتش که کام توچیست فرس...
-
جستوجو در متن
-
متراسل
لغتنامه دهخدا
متراسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) همدیگر فرستنده ٔ نامه وجز آن . (آنندراج ). مر یکدیگر را اخبار فرستنده و مکتوب فرستنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تراسل شود.
-
متقارض
لغتنامه دهخدا
متقارض . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) یکدیگر نیکی یا بدی پیش فرستنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مر یکدیگر را نیکی و یا بدی پیش فرستنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقارض شود.
-
مبرد
لغتنامه دهخدا
مبرد. [ م ُ رَ /م ُ ب َرْ رَ ] (ع ص ) برید فرستنده . (ناظم الاطباء).
-
مرسل
لغتنامه دهخدا
مرسل . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی . رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده . (ناظم الاطباء). فرستنده . گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم . (قرآن 2/35...
-
مرسلة
لغتنامه دهخدا
مرسلة. [ م ُ س ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرسِل ، نعت فاعلی از مصدر ارسال . فرستنده . ارسال دارنده : و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون . (قرآن 35/27)؛ من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع ...
-
محج
لغتنامه دهخدا
محج . [ م ُ ح ِج ج ] (ع ص )کسی که فرستاده میشود به مکه ٔ معظمه برای حج . (ناظم الاطباء). || به حج فرستنده . (آنندراج ).
-
تلگرافخانه
لغتنامه دهخدا
تلگرافخانه . [ ت ِ گ ِ / ت ِ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محلی که دستگاه فرستنده و گیرنده ٔ تلگراف در آن قرار دارد وبرای ارسال خبر بدانجا روند. رجوع به تلگراف شود.
-
دوردم
لغتنامه دهخدا
دوردم . [ دَ ] (ص مرکب ) دور حمله . فرستنده از دور. آنکه از فاصله ٔ دور می دمد. دورانداز. توپ و اسلحه که از مسافت دورهدف را میزند : در هر برجی سه ضرب توپ دوردم برعراده ها سوار کرده . (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
متمضی
لغتنامه دهخدا
متمضی . [ م ُ ت َ م َض ْ ضی ] (ع ص ) درگذرنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به تمضی شود. || فرستنده و روانه کننده . (ناظم الاطباء).
-
مبرد
لغتنامه دهخدا
مبرد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) چیز سرد آورنده و چیزی را سرد کننده . || آشامنده ٔ مایع سرد و هر چیز خنک شده . || برید فرستنده . || جئتک مبرداً؛ آمدم ترا در وقتی که فرو نشسته بود گرما. (ناظم الاطباء).
-
مترحم
لغتنامه دهخدا
مترحم . [ م ُ ت َ رَح ْ ح ِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و شفیق و بارحم و نرم دل و دلسوز. (ناظم الاطباء). || رحمت فرستنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترحم شود.
-
متعاطی
لغتنامه دهخدا
متعاطی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ع طو») بدست گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که می گیرد چیزی را برای خوردن و یا آشامیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برای یکدیگر هدیه فرستنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعاطی شو...
-
مرسال
لغتنامه دهخدا
مرسال . [ م ِ ] (ع ص ) تیر کوتاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیر ناوک . (دهار). || ناقة مرسال ؛ شتر ماده ٔ نرم رو. ج ، مَراسیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گویند لایکون الفتی مرسالا؛ یعنی جوان فرستنده ٔ لقمه به گلوی خود نیست ، و یا ...