کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرزند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرزند
لغتنامه دهخدا
فرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستان فرزئینتی غالباً به پسر و گاه به دختر اطلاق شده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شیب تو...
-
واژههای مشابه
-
سه فرزند
لغتنامه دهخدا
سه فرزند. [ س ِ ف َ زَ ] (اِ مرکب ) موالید ثلاثه . (جهانگیری ). موالید ثلاثه که نبات ، جماد و حیوان باشد. (برهان ) : تا تربیت کنند سه فرزند کون راترکیب چار مادر و تأثیر نه پدر.انوری .
-
بی فرزند
لغتنامه دهخدا
بی فرزند. [ ف َ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرزند) کسی که دارای اولاد نباشد.(ناظم الاطباء). بلاعقب . بی خلف . ابتر. عقر. هبول . (یادداشت مؤلف ). || فرزند از دست داده : اثکال ؛ بی فرزند گردانیدن مادر. ثکل ؛ بی فرزند شدن مادر. هبل ؛ بی فرزند شدن مادر و پ...
-
جستوجو در متن
-
نبینه
لغتنامه دهخدا
نبینه . [ ن َ ن َ / ن َ ن ِ ] (اِ) در تداول ، فرزند پنجم . پس از نبیره . فرزند پشت پنجم ، یعنی فرزند فرزند فرزند فرزند، بدین ترتیب : 1- فرزند 2- نوه (نبسه ) 3- نتیجه 4- نبیره 5- نبینه . (یادداشت مؤلف ).
-
داغ دیدن
لغتنامه دهخدا
داغ دیدن . [ دَ ] (مص مرکب )مردن کسان و خویشان خاصه فرزند. مرگ فرزند یا دیگر اقربا دیدن . مردن عزیزی چون فرزند یا برادر و امثال آن . مصاب شدن بمرگ فرزندی یا خویشی . داغ فرزند دیدن .بمصیبت مرگ فرزند دچار شدن . مصاب بمرگ فرزند شدن .
-
اثکال
لغتنامه دهخدا
اثکال . [ اِ ] (ع مص ) لازم شدن ثکل زنی را. بی فرزند شدن او. اِهبال . (تاج المصادر). || بی فرزند گردانیدن . (زوزنی ). بی فرزند گردانیدن مادر. (تاج المصادر).
-
انخاب
لغتنامه دهخدا
انخاب . [ اِ ](ع مص ) فرزند بددل و لاغر آوردن . (منتهی الارب ). فرزند بددل و ترسو آوردن . (ناظم الاطباء). فرزند بزدل آوردن . (از آنندراج ). فرزند ترسو آوردن . (از اقرب الموارد). || فرزند دلیر و شجاع آوردن . (ناظم الاطباء). فرزند دلاور آوردن . (از آنن...
-
نخیری
لغتنامه دهخدا
نخیری . [ ن َ ] (ص ، اِ) نخری . فرزند اولین . (برهان قاطع) (آنندراج ). نخستین فرزند. (از ناظم الاطباء).
-
نوندول
لغتنامه دهخدا
نوندول .[ ن َ وَ ] (اِ) نبیره ٔ فرزند که فرزند فرزندزاده است عموماً و پسر پسرزاده را گویند خصوصاً. (از برهان ). پسرزاده . (جهانگیری ).
-
زنیة
لغتنامه دهخدا
زنیة. [ زِن ْ ی َ ] (ع اِ) پسین فرزند مرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آخرین فرزند شخص . (ناظم الاطباء).
-
ابن البوح
لغتنامه دهخدا
ابن البوح . [ اِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) فرزند راستین . فرزند حقیقی .
-
لاولد
لغتنامه دهخدا
لاولد. [ وَ ل َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا به معنی نه + وَلد به معنی فرزند) بی فرزند. بی اولاد. بی بچه .
-
فرزندی
لغتنامه دهخدا
فرزندی . [ ف َ زَ ] (حامص ) فرزند بودن . بنوت : بدو راهبر گفت کای پادشاه دلت شد به فرزندی او گواه . فردوسی .- فرزندی کردن ؛ انجام وظیفه ٔ فرزند در حق والدین : فرزند کسی نمیکند فرزندی گر طوق طلا به گردنش بربندی .؟